« سيمرغ »
يكي اسم سيمرغ ، معيار بود
كه در منطق الطير1 عطار بود
كسي جسم سيمرغ اصلاً نديد
كز آن مرد دانا به گفتار بود
همان منطق الطير را او نوشت
كه راه هدايت بر اغيار2 بود
عقيده اش بر اين بود تا آدمي
به راه خداونـد هوشيـار بود
كز اين گفتگوهاي سيمرغ و مرغ
ره آدمـي رو به غفّار3 بود
به علم و به دانش نظر داشت او
كه بر علم و دانش ، نگهدار بود
مَثَلهاي آن بي جهت نيست،نيست
مَثَلهـا به معنـاي بسيـار بود
همان بُعد4 مرغان و سيمرغ را
مَثَل زد ، زِ ما تا به ستّار بود
كه مي ديد آن مردم ، آن زمان
به علمت هدايت ، به انكار بود
همه كارشان بود ، عصيانگري
ره جهلشان ، جمله رفتار بود
كه هُدهد به سيمرغ گفت :
براي بشر ، ذوق انهار5 بود
از آن مردم آن زمان الامان
جهان قلزم6 جهل و پيكار بود
هر آنكس به هركس كه دستش رسيد
به هـر ناتوانـي ، ستمكار بود
چو عطار ، آن جهل مردم بديد
كه بر دور مردم ، چو ديوار بود
همه فكر مردم، در آن روزگار
به زور و زر و پول و دينار بود
در آن روز از فكر بي معنـوي
ره معنوي ، سخت و دشوار بود
سخنهـاي عطار با معنـوي
به دانا دلان ، نـور انـوار بود
تصـوّر زِ عطار آمـد به جـا
كه آن نام سيمرغ ، معيـار بود
حسن چون تصور زِ عطار خواند
كز آن هم تصور ،به اشعار بود
٭٭٭
1- يكي از آثارعطار نيشابوري 2- بيگانگان 3- خداوند 4- دوري 5- به نيكويي رسيدن-رودها 6- فرومايه
حسن مصطفایی دهنوی
جناب مصطفایی
درودها