سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 دی 1403
    26 جمادى الثانية 1446
      Thursday 26 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۶ دی

        حرف دل

        شعری از

        سیدحامد علیپور

        از دفتر شعر عاشقانه نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹ ۲۱:۳۶ شماره ثبت ۹۱۶۷۱
          بازدید : ۲۱۱   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سیدحامد علیپور
        آخرین اشعار ناب سیدحامد علیپور

        خداوند با آن بزرگیش به شیطان رجیم فرصتی داد تا در ادامه حیاتباشد ماندم در این حکمت خدا که چرا اشرف مخلوقاتش این همه رنجورشده است از بس دروغ گوید از بس نفرین کند تا کی؟ من مرغی پرشکسته در عالمی تنها پس چرا خدای اشرف مخلوقات ما را چنین آفرید؟خدایی که کارش فقط چشم پوشی از ایرادهای مخلوقش هست ای کاشمخلوقش دلی پر از گذشت داشت ای کاش مخلوقش اهنگ غم را نمیآفرید من همچنان شب ها با اهنگ غم مخلوقاتش در فکر چاره ام اماچاره کو؟دردهایم قد دریا شده چشم‌هایم اهنگ غم روزگار،ساده گویم زدل گر مرا آفریدی گفتی دندان دادم سپس نان؟؟!!!پس کو آن نان؟پس کوآن دندانم؟از بس بندگانت با مشتهایشان مرا کوبیدن مگر دندان باقیمانده!؟ای خدای رحمان نا شکر نیستم بلکه غمی دارم ز دل آیا دلنوشتههایم عرش تو را تکان خواهد داد؟مادری دیدم بخاطر فرزندش همخوابیکرد تا آب فرزندش تامین شود آیا این است عدالت؟پدری دیدم زخمدست‌هایش نشد مرحم دردهایش این است عدالت؟صبر کن خداونداحرفهایم تمومی ندارد،تاجران را دیدم نه حرفی از بهشت گویند نهجهنمی،فقیران ز دست نا مهربانی روزگار را دیدم که پدری کلیه فروش ومادری تن فروش شده اند آیا این است عدالت؟خداوندا از تو چیزینخواهم جز ابرویی برای پدران و جز دلخوشی برای مادران،به ما گفتندنیکی کن تا آسمانی شوی به ما گفتند مرد باش تا نگهدار ابرو شوی بهما گفتن زن را ارامش ده تا رستگار باش،زن را ارامش زندگی را سامان باکدام دست‌ها؟آیا این است عدالت؟خداوندا ما بندگانت مثل یه برده برایبرده ای بردگی میکنیم خودت بدان که جز تو نیست درد ما را مرحمیآخرت را نمیدانم بهشتی باشم یا جهنمی هر چه باشد،باشد فقط همهاین زندگی راست باشد
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        جمعه ۹ آبان ۱۳۹۹ ۰۹:۱۶
        درود بزرگوار
        مناجاتی زیبا و رندانه بود
        مبین مشکلات جامعه خندانک
        بهروز ابراهیمیان
        پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۹ ۱۶:۵۸
        بسیار پرمعنا و زیبا سرودیددرود فراوان خندانک خندانک
        مسعود میناآباد  مسعود م
        جمعه ۹ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۲۶

        خداوند ...
        با آن بزرگیش به شیطان رجیم فرصتی داد تا در ادامه حیات باشد
        ماندم در این حکمت خدا که چرا اشرف مخلوقاتش این همه رنجورشده است از بس دروغ گوید از بس نفرین کند تا کی؟
        من مرغی پرشکسته در عالمی تنها پس چرا خدای اشرف مخلوقات
        ما را چنین آفرید؟
        خدایی که کارش فقط چشم پوشی از ایرادهای مخلوقش هست
        ای کاش مخلوقش دلی پر از گذشت داشت
        ای کاش مخلوقش اهنگ غم را نمیآفرید
        من همچنان شب ها با اهنگ غم مخلوقاتش در فکر چاره ام اماچاره کو؟دردهایم قد دریا شده چشم‌هایم اهنگ غم روزگار،
        ساده گویم زدل گر مرا آفریدی گفتی دندان دادم سپس نان؟؟!!!
        پس کو آن نان؟
        پس کوآن دندانم؟
        از بس بندگانت با مشتهایشان مرا کوبیدن مگر دندان باقیمانده!؟
        ای خدای رحمان نا شکر نیستم
        بلکه غمی دارم ز دل آیا دلنوشتههایم عرش تو را تکان خواهد داد؟
        مادری دیدم بخاطر فرزندش همخوابیکرد تا آب فرزندش تامین شود
        آیا این است عدالت؟
        پدری دیدم زخم دست‌هایش نشد مرحم دردهایش این است عدالت؟
        صبر کن خداونداحرفهایم تمومی ندارد،
        تاجران را دیدم نه حرفی از بهشت گویند نه جهنمی،
        فقیران ز دست نا مهربانی روزگار را دیدم که پدری کلیه فروش
        ومادری تن فروش شده اند آیا این است عدالت؟
        خداوندا از تو چیزی نخواهم جز آبرویی برای پدران
        و جز دلخوشی برای مادران،
        به ما گفتندنیکی کن تا آسمانی شوی به ما گفتند مرد باش تا نگهدار ابرو شوی به ما گفتند زن را ارامش ده تا رستگار باشی،
        زن را ارامش زندگی را سامان باکدام دست‌ها؟
        آیا این است عدالت؟
        خداوندا ما بندگانت مثل یه برده برای برده ای بردگی میکنیم
        خودت بدان که جز تو نیست درد ما را مرحمی
        آخرت را نمیدانم بهشتی باشم یا جهنمی هر چه باشد،باشد
        فقط همه این زندگی راست باشد

        درود بر شما
        -------------------- خندانک خندانک خندانک
        مجتبی شهنی
        جمعه ۳ بهمن ۱۳۹۹ ۱۹:۰۶
        درود فراوان
        بر شما
        بسیار بسیار
        عاااااالی

        قلمتان توانا
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3