جمعه ۹ آذر
برده شعری از حمید غرب
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹ ۰۸:۱۴ شماره ثبت ۹۱۶۱۱
بازدید : ۳۴۱ | نظرات : ۱۲
|
|
تنم به طی قرون زیر تازیانه کبود
|
|
مرا به غیر اسیری و بند چاره نبود
|
ستم کشیده غلامم که ظلم نامردان
|
|
عزیز نعمت آزادیم به حیله ربود
|
به سفره تکة نانی مرا کفایت بود
|
|
زمانه دست تطاول به این کمینه گشود
|
گرسنه کودکم از فقر ،گریه ها دارد
|
|
کجاست دست رحیمی که اشک گونه زُدود
|
بنای کاخ سلاطین به جور برپا شد
|
|
هزار کلبة خشتی به پای آن نابود
|
اگر اراده کند خالق از برای خلیل
|
|
نسیم سرد برآید ز آتش نمرود
|
خروش نیل سرانجامِ کار فرعون است
|
|
غریقِ کردة خویش است در تلاطم رود
|
برای روز رهائی ذخیره ای دارم
|
|
تنیده تار امیدم به موی سلسله پود
|
به چنگ قهر بگیرد گلوی ظالم را
|
|
ستم ز ریشه بِبُرّد دو دست خون آلود
|
مرا ز خویش خبر نیست چون حبیب آید
|
|
فدای یار شوم با عنایت معبود
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود
دستمریزاد