من از آشفتگی روحِ سرگردان ناراضی
از آن ویروس افتاده به قعر جان ناراضی
من از آن صحنهٔ دردآور اعدامی و مرگش
چنان از چوبهٔ داری چو آویزان ناراضی !!
همیشه حامل زجرند و هردم ناقل دردند
من از سردرگمی مردم سیستان ناراضی ..
جدیداً مظهر سیلاب؛نشان ناگواریهاست
رسان بر گوش ابر طوفان من از طغیان ناراضی
تنفس میکنیم آنهم هوای تلخ "فقر و رنج"
من از گرد و غبار ساکن ایران ناراضی
رگ صبر و تحمّل را چنان زد خنجر تحقیر
من از پاشیدنِ خونِ دلِ سوزان ناراضی
قیاس اختلاف ما (حسد یا غبطهٔ) بیجاست
من از ناسازگاریهای نا میزان ناراضی
درخت آرزوهای من و تو بی ثمر مانده
من از انباشتن و نامردی دهقان ناراضی
همان سنگریزههای روی کوه مستبد هستیم
دل غافل ولیکن ؛ از زر پنهان ناراضی
عقیدت باور فکرست و فکر هم اعتقاد فهم
من از لقمه به سر پیچیدن نادان ناراضی
شناسای غمانگیزیست ! مرا با درد بشناسید ..
بجای قند ، فلفل داخلِ قندان ناراضی
نشستیم پای سفره حسرت و اندوه و غم خوردیم
من از حق خوردن و بیدادِ دژخیمان ناراضی
(فریب و غارت و اعدام) سه فن و صنعت امروز
از این زنجیرهٔ خونپاش ؛ دوصد چندان ناراضی
خلاصه رأس کار آمد ! شقاوت ؛ اختراع گردید ..
ز ابداعش خدا ، یعنی: همان انسان ناراضی..!!
خونپاش
یزدان_ماماهانی
سرایش۸_۱_۱۳۹۹
ــــــــ🍃🦋گیـــتار بی تــــار🦋🍃ــــــــ
شورانگیز و زیبا بود
مبین مشکلات جامعه
دستمریزاد