« عُجب گرايي »
صحبت حافظ به راه حق، چو برآيد
هر كه شنيد است وخواند، با خبر آيد
اهل نظـر رو كننـد سوي كتابش
تا زِ كتابش ره خدا ، بِـبَر آيد
در ره حق ، هركسي نرفت و نسنجيد
در نظر اهل عرف ، خيره سر آيد
غافل ازآن راه حق،هركه بمانده است
در برِ حق ، زِ امتحان كجا بِدَر آيد
قافله سالار هـر رهـي نـتوانست
از خطر امتحان حق ، بدر آيد
ارزش هر آدمي ،به دانش و علم است
سنجش مقياس علم از بشر آيد
اي عجب از آرزوي مردم خامـي
كز ره حق ، منحرف و خام تـر آيد
هر كه به دنيا ،به راه دين خدا رفت
در ره عقبي شجاع و با ظفر آيد
عمر كه تلخ است در زمينه ي دنيا
عمر در عقبي بُوَد ،كه چون شكر آيد
گر بشريت خوراك و خوابس وشهوت
فطرت خر از بشر ستوده تـر آيد
گر پسري تربيت از دست پدر يافت
در ره علم و ادب ، چون پدر آيد
نخل قد آدمي نشانه ي علم است
آدم بـي علم ، ديو كينه ور آيد
قافله سالار جمله ي بشري كيست
آنكه چو حافظ زِ علم معتبر آيد
وسوس شيطان ،اگر زِ خود بكني دور
مي شوي آماده تا فرشته در آيد
تيغ كه صيقل1 دهند ، پُـر بُرش افتد
حيف اگر دست فرد بي هنر آيد
سنگ سيه گر به راه حق بـشتابد
تابش نورش ، فزونتـر از گُهر آيد
در دَم آخر و مرگ و مردن و رفتن
كار نكو و بد تو ، جلوه گـر آيد
راه خدا پختگي است بر علل و عُجب2
عُجب گرايي زِ كفر هم بَتـر آيد
اي حسن از عجب و كبر و كفر بپرهيز
تا كه ره بندگي به حق، به سر آيد
٭٭٭
1- تيز كننده شمشير 2- خودبيني– ناز
حسن مصطفایی دهنوی
ودرودها