« غيب و شهود »
صانع و قاضي وحاكم،به همه حكم وجود
صانع جمله بشر، حاكم هر غيب و شهود
خالق منبع هستـي و تمامـي بشـر
واجب آمد به همه،رو به وي آرند به سجود
بايد اين جمله بشر رو به بَرش سجده كنند
چونكه سود بشر از دست خود آرَد به وجود
آفريـد اين بشـر و عالـم و كُـرات ديگر
آن خداوندا توانا ، كه بُوَد ربِ ودود1
حكمتش در همه جا ، حافظ مخلوق بُوَد
هركه اين نكته نداند، به يقين هست عنود2
حكمت از حق بنوشتم ، تو قبولت نَـبُوَد
همه دارند قبولش ، مگر آن فرد حسود
تا در ايام جواني ، به خودت مغروري
هيچ داني كه جواني كه آرَد به وجود
خبر از عالم هستـي و بِغايت3 نَـبُوَد
داد ازآن خفت خوديّت كه درآن فكر تو بود
خبـر از عالـم باقـي و قيامـت شنـوي
در تحيّر4 نـروي آن خبر آرنده كه بود
شهوت وخواب و خورت،خرمن دينت سوزاند
نفس شيطاني است ،آن خرمن دينت بـِرُبود
هستي خود بنگر ، رهرو جنّت شده اي
خود اگر گم نكني ره و شوي سدِ خُلود5
آنچه امروزه از اين فيض خدا ، زنده بُوَد
كي توان گفت:جلوتر به كجا بود و چه بود
حيف از آن فيض خدا، عقل نهاده به سرت
سر تو سر نَـبُوَد ،شد خفه عقلت زِ كدود6
قطره ي آب مني را ، نَـبُوَد درك چنان
تا كه تعبيـر كند عالَم ايجاد و وجود
كه بُد اين طرز بشر ريخت و مخلوق ديگر
آنكه اين طرز ازل ريخت،بگوئيد كه بود
عقل رحماني ات از سر مگذارش برود
ذكر رحمان بگو، وقت نمازت به سجود
تا بر اين عالم ظاهر همه بينا شده ايم
كي از آن عالم باطن ،بتوان ديد شهود
ما همه تابع اين عالم فانـي شده ايم
مثل آن فرد يهودا كه به يوسف چه نمود
حسن البته تشكر بكن از فيض خدا
آنكه فيضش همه شب، شامل گفتار تو بود
٭٭٭
1- محبوب- نام خدا 2- برگشتن از راه 3- بي اندازه 4- سرگرداني 5- هميشگي – دوام 6- بخيل- مرد رنج كش
حسن مصطفایی دهنوی