« فكر عاشقي »
هر عاشق بي دانشي،خواهد نكو كاري كند
اما حساب اينجا بُوَد،از دانش آن كاري كند
دانش به مغز هر كسي،تأثير و تعبيرش نكوست
هر غرّه درس وكتاب،نتوان زِ خود كاري كند
با رأي وفكر عاشقي،در روز وشب بازيگريست
بازي آن بيهوده نيست ،گر همتش ياري كند
هركس به دانش پي بَرد ، كار بدش نيكو شود
جوينده ي دانش بشو ، تا دانشت ياري كند
در هر محيط مدرسه، طفلان به بازي مي روند
تا در محيط اين جهان،من بعد ازاين كاري كند
اين شد مَثَل اي جان من،هر فرد بهر سود خود
بر نيت سود خودش، با خلق بدكاري كند
حكم خدا نَـبْود چنان ، گفتِ تمام حاكمان
هركس بخواهد حكم حق،بايد بر آن ياري كند
هر پادشاهي در جهان ، چنگيز ثاني گر بُوَد
خونريزي ملت كند ، خواهد جهانداري كند
هركس به حق شد آشنا،بر حكم حق ياور شود
با خودسري كي ميتوان،حكم از خودش جاري كند
افراد حقگو سالمند ، از خود سري نفرت برند
بر اهل حق واجب بُوَد ،از حق طرفداري كند
اي مردم دور از خدا ، گر با حق هستي آشنا
حكمي زِ دلخواهت مگو،تا حق تو را ياري كند
با رأي شيطاني مگر ،بتوان زِ حق حرفي زنند
هركس كه شيطان فطرتس، حتماً كه بدكاري كند
شيطان وافرادش كجا بر حكم حق حاضر شدند
شيطان زِ اول آمدس ، تا آدم آزاري كند
حرف از خدا نشنيد شيطان،سجده بر آدم نكرد
افراد او كي حاضرند ،بر ما مدد كاري كند
با مردم شيطان صفت ، ناچار بايد صلح كرد
تا بلكه از راه صفا ،كمتر غلط كاري كند
هر بنده اي بر حكم حق،بينا و روشن دل بُوَد
دورس زِ شيطان فطرتان، رفع گرفتاري كند
با رأي و فكر عاشقي ، نتوان به حق وابسته شد
عشق و هوس با سركشي ،هميشه مكاري كند
دانشسراي اين جهان ، نَـبْود بدست هركسي
هركس كه دانشجو بُوَد، از حق نگهداري كند
دانش حسن از حق بجو،از غير حق دانش مجو
هركس كه دانشجو بُوَد، در نزد حق زاري كند
٭٭٭
حسن مصطفایی دهنوی
درودبرشمااستادعزیز
بسیارزیبا بود