انا لله را که می خوانم
دو قدم می ماند تا برسم به انا الیه راجعون
ای ماه من ، آرام من ( مادرم )
وقتی تو می رفتی ،
لبخند بر لبانت غنچه کرده بود
بی آنکه اشک های مرا ببینی ،
و یا التماس نگاهم را بخوانی
می رفتی ......نه ......تو نمی رفتی ،
جمعی تورا به دوش می کشیدند
و بی آنکه حتی دستی تکان بدهی
تو را در خانه ات گذاشته ..
و همه دور تا دور خانه ات گرد آمدند
و انگشتی به درب خانه ات می کوبیدند ،
و زیر لب چیزی می گفتند
اما من ...گیج و مبهوت...وگنگ ...
تو کجا رفتی ...بی آنکه مرا با خود ببری ...
انگار خورشید غروب کرد ...
انگار غم انگیز ترین واقعه رخ داد
انگار جانم که در تار و پود کفن تو ، جامانده بود
زیر خروارها خاک رفت
حالا من بی دلیل ترین آفرینش پست زمینم
همان نغمه ناجور ، تالاب مالامال درد
مادرم ، بیا ...به خدا بگو
آسمانش را برای لحظه ای رها کند
و به زمین نزدیک تر شود
می خواهم برای بی تو شدن گریه کنم
و به او بگویم ، ترا نداشتن سخت ترین است
و تو را ، جان دلم را به او بسپارم
خدا حافظ مادر ...
یازدهم مهرماه ۱۳۹۵
روح مادر عزیزتان شاد
فاتحه و صلوات