سه شنبه ۱۵ آبان
فریاد درخت شعری از اجمل وثیق
از دفتر شعرناب نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۴۷ شماره ثبت ۹۰۲۳۲
بازدید : ۳۳۷ | نظرات : ۱۲
|
آخرین اشعار ناب اجمل وثیق
|
تصویرم
در مردُمک چشمانم
نشسته بود
سنگینیِ شیرینی حِس کردم
و پلک هایم
همچو زوجِ تازه عروس، یکدیگر را بَغَل گرفتند
و عاشقانه
ماه عسل رفتند
لحظه یی
در باغی
یافتم
خود را!
که در جویبارش
صدای طفولیتم جاری بود
نوجوانیم در زیر خاکش
ریشه
دوانیده بود
و شاخه های تنومند جوانیم، از درختش قَد کشیده
و سر بر آسمان افراخته بود
یک آن!
خود را در آسمان
دیدم
قَهقَهه کنان
که ناگهان!
با فریاد درخت
که می گفت:
"تا کی، نباشد در شاخه هایم ثَمری"!؟
بهوش آمدم
و غرق در گریه شدم.
اجمل وثیق
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام! سلامتی! سپاس استاد عزیز⚘⚘⚘ | |
|
سلام! سلامتی!
سپاس بانوی بزرگوار⚘⚘⚘ | |
|
سلام! سلامتی!
سپاس استاد بزرگوار و گرامی⚘⚘⚘⚘
نظر لطف شماست.⚘⚘ | |
|
سلام! سلامتی!
سپاس بزرگوار
نظر لطف شماست⚘⚘⚘ | |
|
سلام
تشکر جناب آقای راستگو ⚘⚘
نظر لطف شما ست ⚘⚘
| |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درودبرشما
بسیارزیبا