(سکوت)
" شاعری گم شده در طول خیابان سکوت" *
شعر و قول و غزلش رفته به دیوان سکوت
تا که ویران نشود خیمه ی تنهایی او
دست را کرده ستون زیر زنخدان سکوت
لب فرو بسته و با چشم سخن می گوید
تا ستاند به نگه ، داد، ز بیدادِ سکوت
فکرش این است که پیدا بنماید خود را
که کنون حکم، به غوغاست ، نه فرمانِ سکوت
" خیزو در کاسه ی زر آبِ طربناک انداز"**
تا زنی نعره ی مستانه به جبرانِ سکوت
تا نَفَس هست، برار از دلِ خونین ، فریاد
زانکه آخر همه ، گوییم به چوگانِ سکوت
گر رهاتر زِ نسیمی و خوش الحان چو هَزار
عاقبت ، حبسِ ابد باشد و زندانِ سکوت
محمد حسین اخباری - شهریور 99 قاین
پی نوشتها
* - این مصراع از استاد محترم جناب زارع(فریاد) عزیز است وبنده این غزلم را به استقبال ایشان رفتم نه برای طبع آزمایی بلکه بدان جهت که با این شعر واره ی دست و پاشکسته ام زیبایی غزلسرایی ایشان بیشتر جلوه کند درست مثل بعضی از مینیاتورهای قدیمی که در کنار زیبا رویی پیر مردی را هم نقاشی میکردند
تا زیبایی زیبا رو صد چندان جلوه کند و فرموده ی ( تُعرف، الاشیاء به اضدادها) را در عمل نشان دهند
**- این مصراع از حافظ است آنجا که فرماید
" خیز و در کاسه ی زر آب طربناک انداز
پیشتر زانکه شود کاسه ی سر خاک انداز"
ضمنا از این جا به بعد التفات در شعر رخ داده است و عزیزان مستحضرند التفات یعنی تغییر شخص که گاه از غایب به مخاطب است ( مثل این سروده ) و گاه بر عکس از مخاطب به غایب است
هَزار= بلبل ، هزار دستان
غزل شما و جناب فریاد بزرگوار هر دو زیباست
شاعرانههایتان ماندگار