چشم ها پلی میان انسان و دنیا هستند...
با چشم ها زمین را می بینیم...
آبی دریا و طلایی خورشید را...
برگ ریزان خزان و جیک جیک مستانه های بهار را...
سوسو ستاره ها و گریه ابرها را...
با چشم ها زمان را می بینیم...
از چهار به چهل سالگی و از سیاهی به سفیدی...
دشت بی رود و چین و ماچین پیشانی...
سرو رقصان و بید لرزان...
آری چشم ها می بینند...!
هرچشمی نگاهی دارد!!
چشمی رنگ لب ها را.... و چشمی رنگ دل ها را. .
یکی قهقه ی شیدا را ... و یکی سوز زلیخا را...
کور کورانه می بینیم و به خیالمان چشم هایمان پلک می زنند!
ظاهر ها شده اند. تابلوهای دیوار های گِلی مان...
و باطن ها بغچه های خاک خورده گنجه هایمان....
چرخش چرخ های آسیاب را می بینیم و سفیدی زیر پاهایمان را نه. ..
هیچ رودی بی ابری دریا نمی شود!!!!
و به قول سهراب:
چشم ها را باید شست جور دیگر باید نگریست..
تا نبینیم آه و دَمی نشویم آدمی...
هیچ صفری بی دو بیست نشود و هیچ دلی بی کَس قرص نشود. ..
بیایید...
خوب و بد، زشت و زیبا، سفید و سیاه ، و دنیا و آخرت را با هم ببینیم.......
شاید دریای طوفانی دلی قایقی خواهد.....