جمعه ۷ دی
|
آخرین اشعار ناب سیدحامد علیپور
|
- روزگار از من گله داری مگه من آن پسرکی بودم با شوق و ذوق که به قد دریا برسم روزگار قایقم کو؟ قایقم همان امیدم بود که با حسادتت آن را بردی من آن پسرکی بودم با برگهای پاییزییت رقص میکردم حالا دورانم را پاییزی کردی حال که من در موهایم برفی سپید میدرخشد اینها تجربه بود یا دردهایی که گفته نشد من حالا در تکاپوی درد میرنجم و تو تازه جون گرفتی من را رها کن تا در موهایم کولاکی از برف نمایان نشود من آن مرد شدم که کمرش از رنج خم شده و چشمانش مثل شیشه تار کم نور شده حال نه جان جنگ دارم و نه بحث با تو حال بیا مرا آنگونه که میخواهی بساز و مرا از رنج رها کن
|
نقدها و نظرات
|
قربونتون برم استاد شما لطف دارین سپاسگذارم از شما | |
|
دل شما شاد و زندگیتون پر از آغازی که ارزو داشتین شما لطف دارین | |
|
سلام و عرض ادب خدمت شما استادم | |
|
دلتون شاد و زندگیتون پر از عشق | |
|
سپاسگذارم استاد عزیزم شما لطف دارین امیدوارم در این ایام سخت تمامی خوشی ها برای شما باد | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دستمریزاد