پنجشنبه ۶ دی
رنگ سپید شعری از جلال کوشا
از دفتر تلخون نوع شعر عاشقانه
ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۰ دی ۱۳۸۹ ۱۲:۰۰ شماره ثبت ۸۷۷
بازدید : ۱۱۵۲ | نظرات : ۱۸
|
آخرین اشعار ناب جلال کوشا
|
رنگ سپید
رنگ غبار غم بین بر روی و سر نشسته وز آسیاب دهر است کان به ثمر نشسته
کشتی زندگی را طوفان نوح گرفته پند و نصیحتم بین چون بی اثر نشسته
کشتی زندگیم بر کوه جودی ام نیست ساحل ندارد آن و گل تا کمر نشسته
اطرافیان ما که خوشحال ز عیش مایند دستی بر آتشم نیست چون بی خبر نشسته
گوی سعادت مااز ما خبر ندارد وقتی به ما رسیده آن هم دمر نشسته
کاخ سعادتم نیز همچون خرابه بیش نیست هر کس ندیده آنرا چون ما کپر نشسته
بر تیغ زندگانی دوران کذر کنیم ما بر شاخ وبرگ عمرم صدها تبر نشسته
بر نونهالانم سختی چنان رسیده آثار زخم کاری ، با صد خطر نشسته
گرگان زندگیم اطراف در کمینند همچون گرگ خونخوار صدها نفر نشسته
\" ای کاش رفته بودم \" از کاروان بماندم شاید بار دیگر جان در سفر نشسته
فردا سفر کنم من آزاد ز هر قیدم کشتی که راه افتاد بی \" همسفر \" نشسته
10/10/86 4:35 صبح
** کوشا **
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.