آتلانتیس سرزمین گمشده
باز می آید صدای ناوک و ناقوسها
از ورای عمق نا پیدای اقیانوسها
ارتعاشی مرگزا از قعر دریا می رسد
از طنین انعکاس ناله و افسوسها
قصرهای خفته در اعماق دریاهای شور
شهر آتلانتیس ، آن تندیس دقیانوسها
مردگان قصه های کهنه در دنیای دور
در کریتی یاس افلاطون و دیمائوسها
در هزاران سال در دریاست آن ویرانه ها
مانده بر دیوارشان پژواک اختاپوسها
گرچه وحشتزاست این دریای دنیای کهن
غرق راز است و شکوه و ناله ی ققنوسها
قاره ی اطلس سحرگاهان شبی ویرانه گشت
با شهاب و زلزله یا خدعه ی جاسوسها
درصباحی غرق دریای فراموشی شدند
نقش حیرت زای آن افسانه در کابوسها
روح سرگردان آن سرگشته در آغوش آب
تشنه ی پرواز با پروانه و طاووسها
گشت تاریک از غروب بختشان نور حیات
جمله گردیدند خاموش از پی فانوسها
عاقبت گشتند گورستان تاریخ کهن
محو شد فرهنگشان از مخزن قاموسها
این شعر توصیفی خیال انگیز از
آن فسانه های عجیب و شگفت انگیز
آن خرابه های قصر شاهی آتلانتیس
آن معابد مغروق مملو از تندیس
آن الهه های بجا مانده از تمدن دور
آن ارابه های شرور
آن شراره های سرکش کوه آزور
در پاییز سال 78 سروده شده و
با برخی تغییرات
در اول خرداد99 .🍁🔸