يکشنبه ۲۷ آبان
دل اسير شعری از سمانه هروی
از دفتر 1 نوع شعر عاشقانه
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۶ آذر ۱۳۹۱ ۱۷:۵۵ شماره ثبت ۸۴۴۲
بازدید : ۸۹۰ | نظرات : ۱۲
|
آخرین اشعار ناب سمانه هروی
|
آه اي دل اسير
چه دلتنگ مانده اي!
از درد روزگار
چه بيرحم خوانده اي!
دردت به جان نشست
رنگت سياه شد
اشك از رخت چكيد
چه بيتاب مانده اي!!
گويا در اين زمين
جايي
براي تو نبود
در كنج آسمان
انگار...
خورشيد هم عزا گرفته بود
دلشوره هاي تو دلم ريش ميكند
افتاده اي به زير
درد تمناي درگهت
هر قلب سنگ را
پاره پاره ميكند
آنقدر خوانده اي چه سود؟!
عاشق ماند ه اي چه درد؟!
رسم وفا به هر كسي كني
زخم خيانتش دلت بشكند!
مهرت به تاراج رفته است
غم بر سرت نشست
عريان شده غرور خوني ات
ضربه نزن ديگر تكان نخور
در حيرتم چگونه است هنوز
در جسم خاكي تن غرور
در ميزني به تن!!
زل ميزني به او!!
ساكت نميشوي
ساكت نميشوي
هنوز
انتظار ميكشي!
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.