سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 15 خرداد 1404
  • قيام خونين 15 خرداد، 1342 هـ ش
  • زنداني شدن حضرت امام خميني -ره- به دست مأموران ستم شاهي پهلوي، 1342 هـ ش
9 ذو الحجة 1446
  • روز عرفه - روز نيايش
Thursday 5 Jun 2025
  • روز جهاني محيط زيست

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

هر جا که هستید همان جا نقطه آغاز است،تلاش بیشتر امروز،سازنده فردای متفاوت شماست. آندرو متیوس

پنجشنبه ۱۵ خرداد

روزه ی عشق

شعری از

حامی تنها

از دفتر دفتر اول - حدیث دلدادگی نوع شعر

ارسال شده در تاریخ شنبه ۴ آذر ۱۳۹۱ ۰۳:۲۰ شماره ثبت ۸۴۲۳
  بازدید : ۷۱۵   |    نظرات : ۴

رنگ شــعــر
رنگ زمینه

صدای ارسالی شاعر:

واژه ها را میان دستان ِ شاعری می یابم که سالهای نه چندان دور ، تنهایی را از چشمانم خوانده بود . چشمانی که جز آغوش تو دنیایی را نمی شناختند ...

شراب ِ بندگی را در محضرت سر کشیدم  تا آسمان هفتم شاهد تولد رنگین کمان باشد . بال هایم را به سیمرغ وام دادم تا دیگر هیچ هدهدی به شوق دیدن پرنده ی خوشبختی آرزویش را به سنگ فرش های کوچه ی دل تنگی تقدیم نکند .

شدم کویر که جانش مملو از درد و رنجی زلال است اما رنگ به رخسار ندارد و سراب را به تصویر می کشد تا مردمان پی به راز وجودش نبرند . در این جغرافیا تو را به انتظار نشسته بودم تا ابر بهار من باشی اما دریغ ...

از پاییز تنها یلدایش را بخاطر می آورم . صدای ضجه ی برگ ها ، صدای زخمی که آسمان بر دلش همیشه داشته ، صدای سیلی نسیم بر گونه های بید مجنونی که به سکوت رسیده ... همه و همه خاطراتی را تداعی میکرد که ترجیح می دادم زندگی را از زمستانش آغاز کنم .

 من ، بنده ی سیر و سلوک ِ تو بودم و آنگاه که به نهایت رسیدم پرواز را نمی جستم . سکون می خواستم در جغرافیای تن َ ت .

خواندم به نام یگانه پروردگار بخشنده ی مهربان و نه آن خدایی که از دیده ها پنهان است . شدم حاتم طایی از آن هنگام که دستانت آسمان ِ آرزوهایم شد . من ، مهربانی را از چشمانی آموختم که هر شب و نه هر از چند گاهی آن هم تصادفی ، آسمانش را شهاب سنگ ها می آراستند .

و چه بگویم از اعجاز ِ بوسه ها .

لبانی که هنرمندانه عشق را بر صفحه ی روزگارم حک می کردند می دانستند اسارت ، نهایت بندگی ست و من ، تنها ، اسیر لب های توام .

می دانی !

طلوع آفتاب زیباست اما نه به اندازه ی غروب آن . دل تنگ مهتاب ، دلم را به دار می کشد و غم ِ نبودن َ ت را به  سکوت شب پیوند می دهد .

دلم مدتهاست غصه دارد . لبانم از هم باز نمی شوند . واژه ها میان ِ دل و دیده سرگردانند و آسمان ِ محصور میان ِ بازوانم در حسرت پرواز پرنده ای می سوزد .

تنهایی ، این هرزه ی شبگرد ، غروب آفتاب را همیشه ، مهمان من است  حتی آن زمان که آسمان ، آفتاب را پشت پلک هایش پنهان می کند .

تنهایَم نه آنگونه که این تنهایی دستاویزی باشد برای جذب ترحمی و یا اکتساب تن ِ عریانی . نه

تنهایم به وسعت ِ غربت ِ دلی که  ضجه هایش را سکوت کرده ، غم حاصل را به روزه ی عشق افطار میکند .

 

همین

واژه ها را میان دستان ِ شاعری می یابم که سالهای نه چندان دور ، تنهایی را از چشمانم خوانده بود . چشمانی که جز آغوش تو دنیایی را نمی شناختند ...

شراب ِ بندگی را در محضرت سر کشیدم  تا آسمان هفتم شاهد تولد رنگین کمان باشد . بال هایم را به سیمرغ وام دادم تا دیگر هیچ هدهدی به شوق دیدن پرنده ی خوشبختی آرزویش را به سنگ فرش های کوچه ی دل تنگی تقدیم نکند .

شدم کویر که جانش مملو از درد و رنجی زلال است اما رنگ به رخسار ندارد و سراب را به تصویر می کشد تا مردمان پی به راز وجودش نبرند . در این جغرافیا تو را به انتظار نشسته بودم تا ابر بهار من باشی اما دریغ ...

از پاییز تنها یلدایش را بخاطر می آورم . صدای ضجه ی برگ ها ، صدای زخمی که آسمان بر دلش همیشه داشته ، صدای سیلی نسیم بر گونه های بید مجنونی که به سکوت رسیده ... همه و همه خاطراتی را تداعی میکرد که ترجیح می دادم زندگی را از زمستانش آغاز کنم .

 من ، بنده ی سیر و سلوک ِ تو بودم و آنگاه که به نهایت رسیدم پرواز را نمی جستم . سکون می خواستم در جغرافیای تن َ ت .

خواندم به نام یگانه پروردگار بخشنده ی مهربان و نه آن خدایی که از دیده ها پنهان است . شدم حاتم طایی از آن هنگام که دستانت آسمان ِ آرزوهایم شد . من ، مهربانی را از چشمانی آموختم که هر شب و نه هر از چند گاهی آن هم تصادفی ، آسمانش را شهاب سنگ ها می آراستند .

و چه بگویم از اعجاز ِ بوسه ها .

لبانی که هنرمندانه عشق را بر صفحه ی روزگارم حک می کردند می دانستند اسارت ، نهایت بندگی ست و من ، تنها ، اسیر لب های توام .

می دانی !

طلوع آفتاب زیباست اما نه به اندازه ی غروب آن . دل تنگ مهتاب ، دلم را به دار می کشد و غم ِ نبودن َ ت را به  سکوت شب پیوند می دهد .

دلم مدتهاست غصه دارد . لبانم از هم باز نمی شوند . واژه ها میان ِ دل و دیده سرگردانند و آسمان ِ محصور میان ِ بازوانم در حسرت پرواز پرنده ای می سوزد .

تنهایی ، این هرزه ی شبگرد ، غروب آفتاب را همیشه ، مهمان من است  حتی آن زمان که آسمان ، آفتاب را پشت پلک هایش پنهان می کند .

تنهایَم نه آنگونه که این تنهایی دستاویزی باشد برای جذب ترحمی و یا اکتساب تن ِ عریانی . نه

تنهایم به وسعت ِ غربت ِ دلی که  ضجه هایش را سکوت کرده ، غم حاصل را به روزه ی عشق افطار میکند .

 

همین

۰
اشتراک گذاری این شعر

نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


(متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
ارسال پیام خصوصی

نقد و آموزش

نظرات

مشاعره

سید مرتضی سیدی

زهی رفیق که با چون تو سروبالاییست ااا که از خدای بر او نعمتی و آلاییست اااا وجود مبارکتان هم معرفت و صدق و صفا ست
غلامرضا مهدوی (مهدوی)

جوابت می دهم از جان اا سلامی بی طمع هرچند می دانم اا که پنداری در این دنیای پر تزویر و پر دوز و کلک اا گاهی سلامی گر کسی گوید اا سلام گرگ را ماند اا که دندانهای تیزش را اا قفای پرده ی گفتار مهرآمیز خود مستور می دارد اا شاگردی می کنم عزیز
سید مرتضی سیدی

تویی که بر سرِ خوبانِ کشوری چون تاج ااا سِزَد اگر همه ی دلبران دَهَندَت باج اااا سلام و عرض ارادت استاد مهدوی عزیز التماس دعا ااا ج
غلامرضا مهدوی (مهدوی)

مرحبا آجرک اللهبزرگا مردا اااا نیست در دست تو جز نسخه ی حاجات و برات
سید مرتضی سیدی

تو بخشیدی روان و عقل و ایمان ااا وگرنه ما همان مشتی غباریم ااا تو با ما روز و شب در خلوت و ما ااا شب و روزی به غفلت می گذاریم ااا نگویم خدمت آوردیم و طاعت ااا که از تقصیر خدمت شرمساریم ااا مباد آن روز کز درگاه لطفت ااا به دست ناامیدی سر بخاریم ااا خداوندا به لطفت با صلاح آر ااا که مسکین و پریشان روزگاریم

کاربران اشتراک دار

محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
1