چهارشنبه ۱۶ آبان
|
آخرین اشعار ناب پژمان بازرگان
|
#دلنوشته_اهورایی
توی این بیکران لاجوردی ...
منم اون موج خسته ، موج تنها ..
به هر سو میرم اما در نهایت ...
اسیرم من توی دستای دریا ...
به زیر آفتاب و حُرم شرجی ...
تک و تنهام و درد من زیاده ...
باید دلخوش باشم به رفتن اما ...
نه وقتی پای رفتن ،دست باده ...
منم اون عاشق شب زنده داری ...
که از عشقش نشد یک لحظه غافل ..
باید از اصل رد شم بهر این وصل ...
من از دریام و عشقم هست ساحل ...
باید رد شم برم تا قلب ساحل ..
توی آغوشش آرامش بگیرم ...
میدونم دست آخر من اگر که ...
نبینم ساحل عشق و می میرم ...
خروشان و دمان در قلب دریا ...
می رفتم سمت عشقم سوی ساحل ...
می گفتم با خودم وقتی رسیدم ...
رو غمها میکشم من خط باطل ...
جلوتر روی خط مرگ دریا ...
چشام از دور خط ساحل و دید ..
یه چشمم پُر زِ اشک داغ دریا ...
یه چشمم خیره به ساحل می خندید ...
گذاشتم پا رو داغ مرگ دریا ...
خروشان تر زدم من سمت ساحل ....
ولی بین من و آغوش عشقم ....
خطی از صخره ها افتاده حائل ...
دل صخره ز سنگ سخت بود و ...
دلم بیرون میزد از حجم سینه ...
نه راه پَس ، نه راه پیش در پیش ..
خدا این لحظه رو دریا نبینه ...
چشامو بستم با یاد عشقم ...
خروشان تر زدم من به صف جنگ ....
چشام آغوش ساحل رو می دید و ...
به پیش روی من یک صخرهٔ سنگ ...
همه تن میزنن به آب و آتیش ...
واسه چیزی که تنها عشقشونه ....
من از بس که زدم به سنگ و صخره ...
نمی شد چیزی از من جا بمونه ....
پَسِ این رزم سنگین دست آخر ..
رو پاهاشون استوار اون صخره سنگ ...
ولی قدّ رشید موج دریا ...
دو تا شد ضجه زد حتی دل سنگ
من اون موجم که تنها عشقم این بود...
توی آغوش ساحل جا بگیرم ...
ولی حالا به دور از چشم ساحل ...
پای این صخره جون میدم می میرم....
پژمان/مردادماه۱۳۹۸
|
|
نقدها و نظرات
|
همواره دلتان خوش و جانتان جاودانه | |
|
ممنونم استاد دزفولی مهربان | |
|
ممنون خانم کیمیا خانوم عزیز | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دستمریزاد