يکشنبه ۲ دی
|
آخرین اشعار ناب پژمان بازرگان
|
(کرونا)
#دلنوشته_اهورایی
#از زبان یک بیمار کرونایی در حال مرگ
#
سُرفه ها ، تک سرفه ها ، خاموش
می خواهم بخوابم
ضجّـه هـا و نالــه ها ، خامـوش
می خواهم بخوابم
من هیاهویی ز درد و غم
به جان خسته دارم
درد هـا و غصـه هـا خاموش
می خواهم بخوابم
نالـهٔ تلـخِ گذشتـــِ لحظـه ها
سَـر داده فریــاد
نالـه های لحظـه ها ، خاموش
می خواهم بخوابم
تک صدایی شوم و بد آوا
به شب ، می خواند آواز
ای صدای بد صدا ، خاموش
می خواهم بخوابم
خنده از لبهای من رفت و
به چشمم اشک بنشست
اشک ها و خنـده هـا ، خاموش
می خواهم بخوابم
بر چنین عفـریت بیمـاری
پُـراز غصّـه و غــم
جان من شد مبتلا ، خاموش
می خواهم بخوابم
چون که دیو مرگ آمد
در لباس ناخوشی ها
گشته شهر جان من ، خاموش
می خواهم بخوابم
پـــژمـــان/مـردادمــاه۱۳۹۹
کُــنــجِ تنهــــایـــیِ روزگــار خویش
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
امید که هر چه زودتر شر این بلای آسمانی از سر مردم زمین کم شود