من برای دیدنت لحظه شماری میکنم
با وجود درد دوری سازگاری میکنم
تا فقط مال خودم باشی عزیز نازنین
حکم تقدیر و قضا را دستکاری میکنم
مثل کودک های لجبازم، ببخشم عشق من
تا در آغوشم نباشی گریه زاری میکنم
داعش قلبم برای فتح عشقت کافی است؟
پشت هم هی حمله های انتحاری می کنم
امنیت در زندگی وابسته به لبخند توست
از حضور خنده هایت پاسداری میکنم
تا ببینم رقص موهای تو را در دست باد
حکم پوشش را اکیدا اختیاری می کنم
بعد عمری بی کسی ها در زمستان های سرد
با وجودت این زمستان را بهاری می کنم
تا بیایی قلب من صد سکته را رد کرده است
مثل روز آشنایی بی قراری می کنم
گفته بابایت که شعر و شاعری بیهوده است
تا پدر راضی شود کار اداری می کنم
ناز کن من می خرم، لبخند تو چون کیمیاست
قهر باشی،بد شوی هم بردباری می کنم
با تو من فرمانروای عالمم بانوی عشق!
کهکشان ها دست من ،طوفان سواری می کنم
کفش های آهنینم را به پایم کرده ام
تا نفس دارم تو را من خواستْگاری می کنم
تا پشیمانی نیاید سمت قلب پاک تو
صیغه ی محرم شدن را زود جاری می کنم