« دنيا طلب »
ای وای بر آن فرد که دنيا طلب افتد
گر صالح و نیکو بُوَد آنهم جَلَب1 افتد
آن دیده ی بینا ،که چو کور است نداند
هر کور به هر راه ، زِ بینا عقب افتد
دنیا که فریبنده و نیرنگ ریایی است
هرکس به رهش رفت،درعقبی حطب2 افتد
ای ناظر دنیا ، مرو اندر ره دنیا
در یک قدمش، صد قدم عقباد عقب افتد
هر کس که زِ دنیا و زِ مکرش شود آگاه
بگذشته ی دنیا شود ، عقبی طلب افتد
دنیا که وفایی نکند درپی مکروطلب هست
کی می شود از مکر خودش وَز طلب افتد
دنیای پُر از حیله و بدکار و لقب خوش
چون گل بشکفد و زبان در طلب افتد
دنیا که فریبنده ی ایام جوانی است
پیری که بـیابد، بشر عقبی طلب افتد
نیروی بد و نیک بشر در دل هر کس
دنیا که فریبـش بدهد، آن در طلب افتد
آن دیده خودبین که چو کورست بر عقبی
واضح بُوَد این کور زِ ره در عقب افتد
دنیا که چو دریای پـُر از آب زند موج
ماهی زِ سر موج ، ز دریا به لب افتد
ماهی که به بازی نگراید به سر موج
ثابت تَه دریاست و از موج عقب افتد
آن ماهی شیطان که زند خود بسر موج
بیرون رَوَد از جای و ز دریا به لب افتد
همراه همان موج ،که ماهی بـرود خود
در بحر فنا3 رفته ، ز دریا عقب افتد
آن قافله سالار مکان ازلی4 را
غم نیست گر از همرهیَـش ،کس عقب افتد
هر دوره ی دنیاي دنی5،ناصح حق گفت
هرکس دنی است ،در ره دنیا طلب افتد
در صفحه ی دنیای دنی ،هر که جلو رفت
با قدرت سرشار خودش از طلب افتد
هرکس طلب از جنبه ی تنظیم جهان کرد
بر جنبه ی نابودی خود در طلب افتد
هرکس طلب از دوره ی بهبود جهان کرد
در راه طلب ماند و زِ بهبود عقب افتد
هرکس که ز دنیا و فریبش شد آگاه
بگذشته ی دنیا شود و عقبی طلب افتد
دنیا که پُر از حیله و القاب و لقب هست
ای کاش که این حیله گر از این لقب افتد
در دايره ي ملك قديمـس ره عقبا
اين نكته از آن آدم اول ، به لب افتد
مردم اگر در ره بهبود جهاننـد
هر فرد به ادراک خودش در طلب افتد
نیروی بشر مخفیَـس اندر دل آدم
چون گل بشکفد و زبان در طلب افتد
فکری بکن ای دوست تو برگشت زمان را
هرکس به جلو تاخت،زِ برگشت عقب افتد
عاشق دنیای دنی ، عشق تو پوچ است
عشقی که ز مغز است،به حق در طلب افتد
همت بگمار ای حسن از طرز تفکر
مگذار در این مرحله ، فکرت عقب افتد
٭٭٭
1- طلب كردن – حيله نمودن 2- هيزم – آتش
3- درياي نيستي و نابودي 4- جاويد- هميشگي 5- پَست – بي ارزش