« نهال دوستي »
هر آنكس دوستي از من نظر داشت
نهال دوستي در من خبـر داشت
گـر از اول صفات دوستـي بود
كه بود آنكس كه بر دشمن نظر داشت
هـر آن فـردي صفا و دوستـي را
نـمي شايد كه از دشمن نگر داشت
صفات دشمنـي و كينـه جويـي
همان باشد كز اول،گاو و خر داشت
جفاي بـي خِردها ، دشمنـي كرد
كز اول دشمني را زير سـر داشت
بيا جانا نصيحـت كن رفيقـت
نـبايد دشمنـي با يكديگر داشت
نهال دشمنـي را گـر بـكندي
به جايش دوستي ها سر بـر افراشت
بشـرها رام تـر زِ دوستـي كن
خداونـد بشـر اين طرز بـگذاشت
بهشـت جاودان اجـر كسـي شد
كه طرز دوستـي ها ، بر بشر داشت
غبار دشمنـي بيرون كن از دل
كه بـر دوستـي هايـت اثـر داشت
هنـرور با كسـي دشمـن نـگردد
هـر آنكس اين اثـر بودش،هنـر داشت
بـرادر دشمنـي و كينه جويـي
به هر جايي عمل كردن ضرر داشت
نهال دشمنـي مـي بود از اول
نهال دوستـي ، زير تبـر1 داشت
به راه دشمنـي ، آدم شود گيج
زِ رسمـش آدمـي را گيج تـر داشت
به رسـم دوستـي ها دل بـبنديـد
كه رسـم دوستـي شهدِ شكر داشت
قـباي2 كوتـه نا مـهـربانـي
قـباي مهـربان ، كوتاهتـر داشت
برادر هر كه بودش مـهـربانـي
زِ مهـر هر برادر تاج سـر داشت
صفات دوستـي و مـهـربانـي
همان باشد كز اول دادگـر داشت
صفات دشمنـي بود آن زِ شيطان
كه اول آدم از جنّت به در داشت
چو شيطان رخنه3 بر آدم بـيانداخت
نبودش دوستـي ،كاري ديگر داشت
طراز آدميـّت دوستـي بود
طراز دشمنـي صد شور و شر داشت
پيمبـر(ص) تا كه بسـت عقد اُخوت4
مـرام دوستـي زيـر نظـر داشت
اگر حكم خدايـي را بـسنجيم
كجا حكمش،بشر را خيره سر داشت
به باغ جنّـتش گـر ما رسيـديم
بـبينيـم دوستـي آنجا اثـر داشت
مبادا دشمنـي ها را بـگوئيـم
كه حرف دشمنـي،بر ما خطر داشت
حسن با نوع انسان دوستـي كن
تو را خلاق انسان ، محبت بر داشت
٭٭٭
1- وسيله شكستن چوب 2- لباس روپوش– جامه بلند – جامه ي پوشيدني كه روي ارخالق پوشند 3- سوراخ - فساد 4- پيمان برادري بين مهاجر و انصار 5- دشمني 6- نزاع
شاعرواستاد گرامی
مثل همیشه شعرایت
سرشار از خلق زیبایی ها ست
قلمتان سبز
درودبرشما