« تصديق داوري »
.گوهـر اگر درخشيد ، هر نيك و بد هويداس
ياران چه چاره داريم ،رخشنده گوهري نيست
اهل خِرد غريبنـد1، بس بي خرد فزون است
در مردمان بي درك ، دانا و رهبري نيست
ياران چه چاره داريم ،تا آن ظهور مهدي(عج)
تا آن نيايد از غيب ،ما را كه ياوري نيست
خلقي كه خود سر هستنـد، مانند ديو مَستنـد
ديوس كه كار و فعلش،غير از ستمگري نيست
هـر گمرهي به بويي ، در ره به جستجويي
پويد ره عدويـي2 ، راهـش به برتري نيست
سرهاي خلق گمراه ،پُـر از هواي نفس است
فاقد زِ رأي عقل است ،با رأي سروري نيست
دانش كجا توان يافت ، در مردمان فاسق3
فسق و فجورشان را ،پابند و اُسري4 نيست
كار زمانه رد شد ، اما نَـبُد نكويـي
هر چند نظر نـمودم ،كار نـكوگري نيست
دراين محيط تاريك،جنگ و جدل به پاي است
جنگ وجدل زِجهل است،جهلش مظفري نيست
جنگس ميان انسان ، با حزب نحس5 شيطان
ياران چه مي توان كرد ، در ما دلاوري نيست
در دام نحس شیطان ، فریاد رس که باشد
هرکس به دامش افتاد، آن را رهاگری نیست
بر بـي وفا نـبايد ، ظلم و ستم نمودن
يك همچنين شرارت در بُعد كافري نيست
شبها به گریه بودم ، تا صبحدم برآيد
گر صبحدم برآيد ، شبهای بدتری نیست
فریاد از این زمانه ، وز پیروان شیطان
کار حسن نکو بود، تصديق داوري نیست
٭٭٭
1- دور از وطن – نا آشنا 2- دشمن 3- تبهكار 4- افسار 5- شوم