« كار جهان »
بر دست جهانی نَـبُوَد1 یک سر کارم
من كار جهان را ، همه بر دست بدارم
این باد مه و مهر2 که گردن زِ نظامی
گردن زِ نظامی که بُوَد نظم و قرارم
دنیا که بگردد ، چو ستارات بزرگی
چون ذره بیایند به حساب و بـشمارم
از رأی من و عمر خلایق عجبی نیست
فانی بِـشـوند گـر بـفشارم ، بـفشارم
هر ذره که خلقـم نـشناسد و نـدانند
ثبت است ، به سطح رصد علم شمارم
هر کار خلایق زِ ازل ، در نظرم هست
مخلوق نـدانند ، ابداً یک سـر کارم
منمای تحیّر3 زِ تو من دور نـباشم
گر صالح و نیکو شدی، آیی به کنارم
در طرز مدارم که بـگردند ستارات
نـتوان بِـشـوند منحرف از طرز مدارم
چشم تو نـبیند ، شب و روزی که بگردد
تا واضح و روشن نَـبُوَد لیل و نهارم4
ای بی خبر از علم خدا ، ره زِ خدا خواه
گـر راه بـخواهی ، دهمـت راه دیارم
آنها که به خودخواهی خود، راه رَوَن پیش
در جهل ابد ، باشن و در آن شب تارم
تا آخر عمرت ، ره من گر تو نـخواهی
اول دَم مرگـس،که دمار5 از تو در آرم
راه تو بـجُستم ،که بـدان زخم زدندم
بازم تو بـجو، مرهم6 زخمت بگذارم
یارب اگر از راه تو ، بیرون نـروم من
بر دست شیاطین صفتان ، همچو شکارم
یارب حسن از راه تو بیرون نـتوان رفت
در راه تو می بودم و بـردن به مزارم
***
1- نباشد 2- ماه و خورشيد 3- سرگرداني 4- شب و روز 5- هلاك- انتقام 6- آنچه بر زخم نهند
شاعرواستاد گرامی
مثل همیشه شعرایت
سرشار از خلق زیبایی ها ست
قلمتان سبز
درودبرشما