شنبه ۱ دی
|
دفاتر شعر حسن مصطفایی دهنوی
آخرین اشعار ناب حسن مصطفایی دهنوی
|
« عفو خداي »
از محمد(ص) لطف حق ،اندر عرب تكرار شد
از محمد(ص) دين حق ، اندر عرب بسيار شد
آخر اي مذهب شناسان، من دَم از مذهب زنم
مذهب ما بر حقس ، گوياي اين اسرار شد
اي خدا در حيرتم از دين ، كه دينداران چرا
هر كسي ديندار شد، چون صيد در كفّار شد
هر کسی عنوان زِ حق بنمود و ناحق بُد خطاس
هر که هر فعلـش حق شد ، از خطا بیزار شد
هر کسی تا دین ندارد،باریش اندر دوش نیست
هرکه دیندارس ،گرانتـر بارش از هر بار شد
هر که در هر جا تجاوز کرد،بر مخلوقِ حق
مورد قهر عذابِ خالق جبّار1 شد
هر که بر خلق خدایش، خدمتی شایسته کرد
مورد عفــو خـدای قـادر ستّـار شد
قوم نوح(ع) از رأی نوح و دین حق فاقد شدن
تا به نـفرینش ، زمینـش فاقد دیّار2 شد
مردمان شهر لوط، از دین حق رفتن برون
شهرشان وارونه شد ، لطف خدا قهّار3 شد
ای خوش آن فردی که بر توحید باشد معتقد
خاتم پیغمبران (ص) رهبر به ما زین کار شد
صحبت ازحق کردن وگفتار حق دشوار نیست
هرکس از حق شد مقرب ، لایق گفتار شد
حرف حق را گفتن و اندر عمل ناری4 خطاس
آنچنان گوینده حرفـش ، قابل انکار شد
حرف حق را باید از حق گفتن و راوی5 حق
هرکس از خود حق در آرَد،حق از آن بیزار شد
در طریق حق، برادر خودسری کردن خطاس
خودسری ، رسم طریق مردم تاتار6 شد
در طریق حق ، نـباشد خود نمایی و غرور
هر سخن با حکمتـس ، آن لایق گفتار شد
آنچه در فکرت نمی گنجد،نتوان بحق پیوند زد
با رضای حق نـبود ، طبق حق انکار شد
هرکه حقگو شد،چو منصورسخن ازحق بگفت
تا سخن گوید زِ حق، جسمش فراز دار شد
هرکه در این ره قدم بنهاد ، تا آخر برفت
منزلش فردوس اعلي7، جنت النهار8 شد
هرکه بردین شد نگهبان،لطف حق بر وی رسید
قابل بخشایـش ، لطف همان غفّار شد
عیب ملت را مگو، غیبت مکن بر مسلمین
امر و نهی است این بما، از خالق ستّار9 شد
عاقبت کار بشـر ، وارونه می گردد بشـر
تا مگر لطف خدایی ، شامل این کار شد
کارت اَر10وارونه گردد ،ای بشر رُسوا شوی
این نظامـش بی دغل، از خالق جبّار شد
داد از آن وقتی که کار هـر بشـر رسوا شود
تا بشر خود بنگرد، در کار خود بدکار شد
عاقبت دنیای ما راهی بُوَد11در هیچ و پوچ
راه دیگر نیست بر ما ، جز بـرِ ستّار شد
ای خوش آن فردی که بر دنیا نـباشد معتقد
آنچنان کس ، قابل بخشایـش ستّار شد
کی تو راه عزت 1خود را نگهداری که حق
بهـر تو در عزتـت ، شاید نگهدار شد
ای بشر خود عزت خود را نگه می دار تا
بـر تو رحم آرَد خدا و بر تو عزت بار شد
ای بشر گر فطرتت بر حق بُوَد ، ثابت بکن
هر که با حق آشنا شد ، فطرتـش بیدار شد
ای خوش آن فرد نکوکاری که در پیرای2 کار
کار نیکش مرکز معمار ، در هر کار شد
آخر ای نامردمان ، این مذهب ما حق بُوَد
طبع من بر حق بُد و گویای این اشعار شد
در طریق حق ، اگر ثابت قدم ماندی حسن
تا که ثابت شد طریقت ، قابل گفتار شد
٭٭٭
1- مسلط – قاهر 2- كس -كسي 3- چيره شونده 4- نیاوری 5- روايت كننده 6- قوم مغول 7- بهشت برين 8- بهشتي كه نهرها در آن روان است 9- پرده پوش – صفت خداوند 10- اگر 11- باشد
1- كرامت 2- پرداختن- مستعد کردن
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
شاعروادیب.گرامی
بسیار عالی وپرمعنی خواندم
هزاران درود برشما