شنبه ۱ دی
|
دفاتر شعر حسن مصطفایی دهنوی
آخرین اشعار ناب حسن مصطفایی دهنوی
|
« حقگو »
انفاس حقگو دشمنس،آنجا که حق درکارنیست
صحبت زِحق نتوان کنن،هرجا زِحق پرگارنیست
معیارحق هرجا بُوَد ، آن حرف حق بتوان زنن
آدم زِ معیار حقس ، آدم اگر دیوار نیست
افسردگان افسرده اند ،سیلی زِ ناحق خورده اند
دلبسته ی حکم حقن ، حقگوی بد کردار نیست
معیار حق باید بُوَد ، تا حرف حق بتوان زدن
یک حرف حق نتوان زدن، هرجا که حق معیار نیست
حق را زِ اهل حق بجو، نا حق همش آلایشس
حق فاقد آلایشس5، رسوای هر بازار نیست
حق سالم و سازنده اس ، آزار جسم کس نکرد
حقگو سلیم و سالمس، بر جسم کس آزار نیست
جانا به راه حق برو ، نا حق که رفتی گُم شوی
در راه حق خود را بجو،حق بر کسی دشوار نیست
دشواری اندر زندگی ، از دوری راه حقس
در سادگی راه حق ، این زندگی دشوار نیست
اول بشر خود حق بگو ، آن راه حق هموار کن
اول به نوزاد بشر ، آن راه حق هموار نیست
کردار نیک از حق بُوَد ، آدم نکو کردار باش
در راه غیر از حق بُوَد ، آدم نکو کردار نیست
بدکاری و رفتار بد ، از جهل و نادانی بُوَد
با عقل رحمانی حق، آدم ابد بدکار نیست
دانایی و هشیاری از فرمانبری حق بُوَد
هرکس زِ حق فرمان نَبُرد،از امرحق هشیار نیست
غفلت مَـوَرزید عاقلان ، بیدار امر حق شوید
درخواب غفلت هرکه شد،در امرحق بیدار نیست
ستاری از لطف حقس ،بخشنده هست ومهربان
گر بنده ای کارش بدس،بخشندگی درکار نیست
آدم اگر بدکار شد، بخشیدنش بدکاری است
هر کار بد بخشیدنش ، لایق برِ1 ستار2 نیست
اسرار حق پُر معنی است،از علم و با تقوا بجو
ولگرد3 بی تقوا و علم، جویای آن اسرار نیست
فریاد از این زندان دون4،حقگو به زندانش بُوَد
حقگو به دنیا تک تک هستند و ولی بسیارنیست
بازار دنیای عجول5،با هرج ومرج بود وگذشت
با هرج و مرجش تا بُوَد،حقگو دراین بازار نیست
دنیا همش دام بلاس ، شیطان صفتها زآن خوشند
دردام هرشیطان صفت،حقگو وحق رفتار نیست
دنيا رهش دیوانگی است ،رسمش بُوَد دیوانه وار
دیوانه را دانند همه ،آن رسمش آدم وار نیست
بازار حق گردد كساد6،ناحق درآن گردد رواج
فرياد از آن وقتي كه يك حق ،در آن بازار نیست
وقتي چنين شد رسمشان،هردخلشان گردد حرام
در دخلشان مال حلال، بر دستشان دينار نيست
فرياد از آن وقتي كه اين مردم همه ناحق رَوَند
در مردمان كور دل،حقگوي وحق كردار نيست
يعني چه باشد حرف حق ،طبق اصول دين حق
هركس بجايش حق نگفت: اصلاً كه آن ديندارنيست
هركس اگر حق را شناخت،تابع شود بر حرف حق
نتوان كند جنگ و جدل،با حق كه در پيكار نيست
آزار مردم كي كند ، مي ترسد از حكم خدا
از حكم خود آن بگذرد ، بر مردمان آزار نيست
معيار حق ، نشناختند آن بي خردهاي جهان
عقل وخرد دراين جهان،ازحق كه بي معيارنيست
بشنيدن حق واجب است،اصلاح كار آدم است
در حيرتم آدم چرا ،در كار حق ،هشيار نيست
هرحرف حق ،ازهركسي با راستي وصافي است
در رنگ و نيرنگ جهان،با خرقه و زنّار7 نيست
حق را صراطی مستقیم ،آزار کس نَـبْود در آن
در آن صراط مستقیم ، آزار بر دیّار نیست
در دوستان حرف حق،صد حرف حق بتوان زدن
در جمع بد بينان حق،حق گويي از ديار نيست
حق را به اهل حق بگو،تا حرف حق را بشنوند
بر اهل نا حق گفتن ، زآنها بجز انكار نيست
فرياد از آن نشناس حق،بر اهل حق چون آتشند
گفتارشان بر اهل حق ،غير از بد و آزار نيست
هركس كه در دنياي دون،برحق شناسي پي ببرد
در روز عقبايش مگر،لطف خدايش يار نيست
اشعار شیرینت حسن ، مانند شعر حافظ است
اما به نزد شعر آن ، جالبترین اشعار نیست
٭٭٭
5- بدهكاري – آلودگي
1- پیش 2- بسیار پوشنده- نام خدا 3- بي كار و بي عار 4- پَست -كنايه از دنيا 5- شتابنده – واله و سرگشته 6- بي رونقي 7 - كهنه لباس و كمربند
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
شعربسیارباارزش وزیبایی بود
شایستهء تحسین است
بداهه ای تقدیم شما
حظ می برم ازشعرتو
حدی ندارد جان من
ممنون هستم از شما
فیضی به اعلا آمده