سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 28 آبان 1403
    17 جمادى الأولى 1446
      Monday 18 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۲۸ آبان

        زنِ مهاجری که از یاد رفت

        شعری از

        معصومه محمدی سیف

        از دفتر گنجشک های ساعت 12، بی صدا لِی لِی می کنند نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۸ ۲۰:۴۱ شماره ثبت ۷۹۴۴۵
          بازدید : ۵۰۰   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر معصومه محمدی سیف

        پیشانی‎اش گره خورده با زبانی که از سَرِ خط شروع می شود.
        نقطه‌ای که فرسوده است.
        اما به تمامِ رهگذران، لبخند می‏زند، ریز و نم نم.
        اتفاقی کوچک، اما دلنشین.
        زنِ زیبایی، چشمان درخشانش را هدیه می‏کند. 
        در ابتدای قلبی که از تماشا خسته است. 
        دستهایش فرسوده است و رودی از میانشان نمی‎گذرد.
        یک دقیقه درنگ، تا افسونِ مدونِ زن مهاجر.
        هوا هم چنان سوز دارد و زن مهاجر، سازِ رفتن.
        کمی تا مادر شدن فاصله دارد.
        گام برمی دارد، اما سخت و کوچک، 
        کودکش را فرا می خواند، تا خدا چشمانش را بیابد. 
        خاموشی سنگین واژها، باد را می لرزاند و دهانِ واژه‌ها، بیگانه با زبانش.
        دامن بلندش، اصالت معناست و چین زلفش، شورِ ممتد خورشیدِ دریا.
        تا ساحل غبارآلودِ زمستان راهی نمانده، 
        زمان از یاد رفته است.
        شامگاهِ زمستان، تمام خواهد شد و صدای کودکی، 
        شکوهِ شعری روشن از مادری که در باد رفته است.
        یک فانوس و تابش آفتابی نیمه، 
        که مزرعه را در گیسوی کودک، اتفاقی نو خواهد شد.
        زنِ مهاجر، نباید برود.
        باید قرار گیرد، در بی‏قراری تب‏دارِ قلبش،
        زن مهاجر، در کومه‌ای آرام می‏گیرد.
        و کودکی، که ماه آسمانش می‌‎شود، در آرامشِ لطیفِ سبزِ آغوش.
        عطری که بوی نارنجستان را به یادش آورد.
        لبخندی روشن، روی اولین پیراهنی که به رنگِ چشم‌هایش می‌درخشد.
        مواج و مداوم، 
        همه جا بوی نارنجی بهشت می‎دهد، 
        گویا نامش هم گیسو خواهد بود، مواج و مداوم.
         
        معصومه محمدی سیف
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ ۱۸:۵۷
        زیبا و پر احساس بود خندانک خندانک خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ ۰۹:۱۲
        با سلام
        زیبا یی بود
        شاعر بزرگوار
        درود..درود
        خندانک خندانک خندانک
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ ۱۳:۱۱
        درود مهربانو
        زیبا سرودید
        مانا باشید
        وهب رنجبرکلیبی
        سه شنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۸ ۰۲:۰۷
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3