جمعه ۱۸ آبان
همسفر باد شعری از هور
از دفتر همسفر باد نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۸ ۰۵:۳۰ شماره ثبت ۷۷۶۸۲
بازدید : ۵۵۳ | نظرات : ۱۱
|
|
ساعتی بود که من از گذر عقربه اش مست شدم🕤
لحظه دیدار تو ای یار عجب لرزش دستی 🌀
عجب قطره اشکی💧
در من دیوانه نمایان میشد😥
دل بی تو گیاهی ، ساکن لب جوی🍀
به تنه سنگه درونش حسادت میکرد😏
در همان لحظه ی دیدار ⏰
رعشه رقصید♨
ترس رخ نمایان میکرد😥
چه به حالم آمد؟😪
عقل به خوابش مهلت نمی داد هرگز🙌
پای خود را به روی او گذاشت🖐
دست در دست دهانش بستم👊
که مبادا این وصال همسفر باد شود🍃
|
|
نقدها و نظرات
|
خیلی ممنون فکر نمیکنم واسه فعالیت تو سایت نام اصلی مهم باشه | |
|
سلا م به سایت شعرناب خوش امدید بله برای سایت و اثار شما بسیار مهم است که اثارتان به نام شما ثبت گردد چنانچه مایل نیستید نام وفامیلی حقیقی خودرا درج کنید نام و فامیلی کامل مستعار برای خودتان انتخاب کنید . درضمن این اخرین ارسالی شماست که درسایت تایید و منتشر شده است چنانچه نام و فامیلی خودتانرا درسایت درج و ثبت نکنید ، موفق باشید مدیریت سایت | |
|
ممنون استاد | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
لطفا نام و نام خانوادگی کامل خود را وارد نمایید