پنجشنبه ۶ دی
|
دفاتر شعر سیده نسترن طالب زاده
آخرین اشعار ناب سیده نسترن طالب زاده
|
نگاهت میکنم
شهر سرگیجه میگیرد
قرص ماه در آغوشت حل میشود
.
.
.
حالا بالشم بوی آتش گرفته است،
بوی خون
بوی پر
.
.
.
بوی استخوان سوخته...
***
تمام جیبهای سرافونم را گشتم
نفسهای تنگ ساعت مچی را
حلقه های پلاتین را
پلیور قرمزت را
و دهان آبی شعرها را
عطری نبود،
تا مرا دوباره پیدا کند..
***
هزاران سالست
به عطر پیراهنت فکر میکنم
به بوسه های غلیظ آسمان
به رژلب سرخابی سیر،
زیر آلاچیق نفسهایت
در شب میلاد ستاره ای فراآبی
.
.
.
فکر میکنم و میمیرم..
***
آتش مقدسی میان پیراهنت
بوسه میپاشم،
بوسه
بر داغهای گس لاله ی وحشی..
***
بر عطر پیراهنم
تیغ میروید
خورشید نیمه شب،
رسوایم میکند
من میمانم وُ برف
و خون گلهای کاغذی دستهایت..
***
میبوسمت
با لبهای بریده
میبوسمت،
و ماه سرخ
میان تکه های آیینه تکثیر میشود..
***
تصویر یک سیاه زخم
روی بیلبوردهای خیابان لانه میکند
تو را دویده ام
زیر بارانهای خونی شهر...
***
دامنم را میتکانم
اسبهای سفید میرمند
دوستت دارم،
آه، دوستت دارم
میان شیهه ی غریب رویاها..
***
دوستت دارم
و این همه ی ماجرا نیست
چیزی از تو
در جبر جهانم،
جا مانده...
***
نخجیرگاه خسته ایست
جنگلهای سنگی بازوانت،
آوازهای گنگ زبان مادریم
روی خطوط ممتد نتهای کبود، جا میماند
گاهی
مرا به لهجه ی خزانی چشمهایت
ترجمه کن..
***
از منشور آبی دستهایت بیرون بزن
در تنم،
زخمهای خزانی خوبیست
.
.
.
صخره های خونی سرخ
نغمه های وحشی رود
و آوازهای نرسیده ی دریا..
|