« معيار حق »
روزي كه حق سخن گفت: آدم كه آشنا شد
شيطان چرا در آن روز ،از حرف حق سوا7 شد
شيطان و آدميزاد ، آن هـر دو در تكاپـو
آدم چرا بر آن حرف،مبهوت8 و كم وفا شد
بيرون شد آن زِ جنّت ، آمد به مُلك دنيا
در اين جهان كه آمد ، درماند و بينوا شد
كس كي شنيد شيطان، درد از جهان بگيرد
آدم(ع) و نسل آدم(ع) بـر درد مبتلا شد
سرمشق اول اين بود ، بايد كه ما بدانيـم
درد و بلا از آنجا ، وارد به ملك ما شد
شيطان به راه حق نيسـت، درد و بلا نگيرد
بيرون زِ هر بلايي ، سر مشق هـر جفا شد
در كربلا حسين(ع) بود از حكم حق دفاع كرد
تا آن زِ حق دفاع كرد، بر حكم حق فدا شد
سرمشق حق و باطل، معيار آن حسين(ع) است
در كربلا دوباره ، معيار حق به پا شد
هر كس كه حق بگويد، حق را كجا بجويد
بر علم حق شناسـي ، بايد فقط فدا شد
شيطان نـمي تواند ، در راه حق بـپويد
گـر مي توان بـپويد ، راهش چرا ريا شد
اهل يزيد سفيان ، بر قتل آن حسيني
شمشير زير احرام بستند ، اين خطا شد
سفيانيان به قتلـش ، در مكه مي ستودند
بر احرام كعبه از مكه ، آن جدا شد
سفيانيان به قتلش ، بس حيله ها نمودند
از حيله هاي آن قوم ، رو سوي كربلا شد
آيا حسين (ع) مظلوم ،در راه حق نمي بود
راهش به كوفه بستنـد ، وارد به نينوا شد
آن خلق كوفه بهرش صد نامه ها نوشتند
بر قول و فعل آنها ، پابست نامه ها شد
ياران عجب بلايي است، هر قول بي وفايي
از قول بي وفايان ، كي مي توان رها شد
معيار حق حسين است ،در شأن آن بجوييد
معيار آن حسن جُست ،بهرش چه با وفا شد
٭٭٭