« عشق ازل »
مبناي عشق ، مبداء جسـم بشـر بُوَد
عشق است ،نيرويش به سرم غوطه ور بُوَد
عشق ازل كه آدميـان را ، بنا نهاد
عشق آفريد ، آنچه به دنيا نفر بُوَد
گردشت اين جهان ،امورش بدست كيست
بر دست آنكه ،عشق خودش با بصر بُوَد
گفتم كه عشق آدميان دست آن كه نيست
گفتا كه عشق آن،همه جا جلوه گر بُوَد
عشقش نه منحصر به بني آدم است و بس
آن آفريد هـر چه هيولا و خر بُوَد
عشق خداي لم يزلي4 ، را كسـي نديد
ليكن به چشم عقل ، بـبين معتبر بُوَد
دانا دلـي زِ عارف دانا ، سؤال كرد
آيا كسـي بـگفت : خداي ديگر بُوَد
گفتا مباد آنكه ، چنين حرف مي زند
او در مدار علم خدا ، كور و كر بُوَد
حرف مزخرفي5 به بشـر ، رهنما نـشد
حرف مزخرفان همه جا ، بي ثمر بُوَد
چشم كسي كه حكمت حق ، را نـبيندش
بايد هميشه بهر خودش ، ديده تر بُوَد
اوضاع اين جهان منظم ، بدست كيست
هر كس نداند اين ،به خدا خيره سر بُوَد
در ملك بي زوال خدا ،كس نـمي توان
گويد به غير از اينكه خدايي ديگر بُوَد
هر كار آدمي ، به جهان پايدار نيست
هر كار پايدار ، از آن دادگـر بُوَد
از قدرت خداي بشر ، گفتي اي حسن
بازم بگو ، كه حرف تو حرف بشر بُوَد
٭٭٭
4- جاودانگي 5- كلام باطل آراسته