جمعه ۲ آذر
حلال درد شعری از مهسا تنانی
از دفتر نامه های سرگشاده نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۹ تير ۱۳۹۸ ۱۲:۵۰ شماره ثبت ۷۵۵۹۵
بازدید : ۴۵۳ | نظرات : ۴
|
آخرین اشعار ناب مهسا تنانی
|
ذهنی به خود مشغول کرده
سوال هایی که پاسخشان سوال است
به قدری، بالا و پایین کردم
که رفت دیدم ،
برگشتن ندیدم
من که با هر صدا از جا پریدم و با تمام جان هی می دویدم
گهی نزدیک اما دور می شد گهی چون می رسیدم پوچ می شد
به یاد دارم زمان حلال درد است
ببینم حل مشکل می تواند?
زمان آمد گذشت آمد گذشتو
درونم گوشت جانم آب می شد
تو گویی لایه لایه گل قلبم
رسوب می کرد و بعد هم سنگ می شد
زمانی، با خودش چیزی بیاورد
نمی دانم چرا ، باور نکردم
گمانم باورم را پس نیاورد
برایم سال ها این سوال بود
چگونه می شود
انسانی مهربان
درون قلب اویک سنگ باشد
زمان آمد گذشت آمد گذشتو
به راهم سنگها افتاده بودند
به یکباره سرم را
ضربه ای خورد
و سنگی که ترک داشت
از قضا گفت
در آن لحظه درون قلب من هم
سنگ دیگر شکست و از زمان گفت
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.