« مصطبه ي عشق »
آن باده که در مصطبه ي6 عشق فروشند
قومی بِـخَرند باده7 و قومی به فروشند
ارکان جهان باده بـخورند و بـگفتند
باید بشران جمله از این باده بـنوشند
هر باده خوری،باده ازآن خورد چنین گفت:
آن بی خرداننـد ، که این باده نـنوشند
آن باده از آن میکده ي لطف خدای است
بر خلق خدای است ، بر آن باده بکوشند
فریاد از این مردم دیوانه ی مغرور
زآن باده نـخورند ، که افتاده خموشند
دیوانگیِ مردم دنیا ، که عجب نیست
کی باده چشیدند ، که سرگرمِ خروشند
صد داد از این مردم خودخواه جهان بین
در کار جهان زیرک و رندان8 بهوشند
در سیرت9 فرمانبـری از حکمِ خداوند
در سیرتی از مُردنی و بی سر و گوشند
در سیرت غارتگـری ثـروتِ مردم
در زیرکی و رندی و در سیرت موشند
در وسوسه ی نفس و هوسبازی شیطان
مانند غلامان ، همگی حلقه بـگوشند
ماتم10 دَم مرگس،که دل از درد بـسوزد
بدکاری خود را که بـبیننـد ، بـجوشند
ای با خردان ، فعل بعد از خلق بعیدس
باید زِ خِـرد ، بر بدِ خود پرده بـپوشند
این بحث بد و نیک، حسن بهر که گفتی
گفتم: که به کار بدشان ، باز نـکوشند
٭٭٭
6- ميخانه - ميكده 7- شراب – مِـي 8- غدار – حيله باز 9- روش – طريقه 10- غم - اندوه
شاعرواستاد بزرگوار
شعری دلنواز وشورانگیزی خواندم
بسیارعالی و زیباسرودی بود
در پرتو نوحق تعالی
قلمتان همیشه نویسا باد
درود .درود درود