جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر کامران اسفندیاری تخلص آبتین
آخرین اشعار ناب کامران اسفندیاری تخلص آبتین
|
دوست داشتن و دوست داشته شدن،میتواند بهترین حس دنیا باشد و در عین حال بدترین...و این حس بستگی به تویی دارد که اکنون در کنارم نیستی...
باران میبارد،پاییز است
به یاد آخرین حرفهایت میخواهم در این باران قدم بزنم و زمزمه کنم صدایت را
آنقدر این پیام لعنتی را بالا و پایین کرده ام که تمام جملاتت را مو به مو حفظم...
[سلام،سلام دوست داشتنیِ من
چند وقتی است که نیمه شب می آیم و پیام رفتن مینویسم اما نتوانستم..دلم پای رفتن ندارد..اگر پیامم ارسال شد بدان کم آوردم(آدم ها در دو حالت یکدیگر را ترک میکنند اول اینکه احساس کنند کسی دوستشان ندارد و دوم اینکه احساس کنند یک نفر خیلی دوستشان دارد #ویکتور_هوگو)
و خدا میداند که من چقدر شما را دوست دارم این دوست داشتن حق من است حتی اگر تمام دنیا بگویند اشتباه است
این دختر مغرور که تمام عشق و علاقه اش را در خانواده خلاصه میکرد تو چگونه به این حریم راه پیدا کردی که من عشق تورا هر روز در اشک هایم میبینم
میخواهم بروم و خوب میدانم که یک ساعت دیگر دوباره پشیمان میشوم تورا در قلبم جای داده ام و بدان همیشه آنجا خواهی ماند
هر اتفاقی بیفتد،تقدیر هر چه میخواهد رقم بزند،و قسمتم هر کسی میخواهد بشود تو را نه از قلبم و نه از ذهنم دور نخواهم کرد
این تویی که به اشک هایم و لبخندم متصلی وقتی چشمهایم را میبندم و به توفکر میکنم اشک چشمهایم را پُر میکند و لبهایم به یادت میل لبخند دارند
میدانی چه حس قشنگی است؛باچشم تَر خندیدن؛
این دلتنگی که به تدریج در حال نابودی من است را دوست دارم این دوست داشتن دور و شاید هرگز ندیدنت را دوست دارم کلا هر چیزی که به تو بستگی داشته باشد را دوست دارم
و خوشا به حال من که دوست داشتن را باتو تجربه کردم آخ که چقدر دوست دارم این وقت رفتن بگویم دوستت دارم
مراقب خودت باش دوست داشتنیِ من خداحافظ]
این کلمات ملکه ذهنم شده اند و هر بار هوایت به سرم میزند برای خودم تکرارش میکنم
الان میتوانم نوشته های شاملو به آیدا را درک کنم
کاش برای بار هزارویکم هم وقتی این متن را می نوشتی پاکش میکردی کاش آن لحظه بودم و فقط در جواب مینوشتم نرو...و مطمئن بودم نمی رفتی
کاش آن لحظه بودم و منم برایت مینوشتم بخدا از من دیوانه تو دیوانه تری...
مدتی است از حالت بی خبرم هوا سرد است لباس گرم بپوش،سردردت بهتر شد؟شکستگی پایت چطور؟هنوز هم وقتی باران می بارد بدون چتر بیرون میروی؟راستی شام خورده ای؟و باز هم تورا به جان خودم قسم دهم که مراقب خودت بیشتر باش
بعد تو دچار زندگی تکراری شده ام بدون ذوق که فقط میگذرد
هر روز با صبح بخیرت جان می گرفتم و وقتی از سر کار برمی گشتم اولین کارم این بود که گوشی را چک کنم و به دنبال پیام تو بگردم
*سلام عزیزم خسته نباشید*
و نمی دانستی که همین یک جمله تمام خستگیم را از بین می بُرد
راستش را بخواهی دلم برای دعواهایت هم تنگ است وقتی عصبانیت می کردم دوست داشتنی تر می شدی
ای مجازی دوست داشتنی،ای قلب بنفش من تورا که نمی شود مجازی خواند
من شب ها را در آغوش تو خوابیده ام و صبح ها با نفس گرم تو بیدار شده ام
ای تو به من از خود من خویشتر
چگونه میتوان از یاد بُرد تمام آن حس قشنگ و تکرار نشدنی را
مگر من چه می خواستم از خوشبختی جزء تورا
تورا به چه تشبیه کنم؟
تو برای من آیینه ای بودی که خود را در آن زیبا می دیدم،توبرای من نفس بودی در اوج دویدن،تو منظره ای زیبا بودی در بیابان،توبرای من باران بودی در کویر،تو امید بودی برای زندگی...عطر گل نرگسم تورا به چه تشبیه کنم که کلمات لذت ببرند از اینکه به تو مانند می شوند
#دلتنگتم_جانا
آخ که چقدر دوست داشتم وقت رفتنت بودم و برایت می خواندم...
من از هوای بی تو بیزارم
به بودنت یه عمرِ بیمارم
بالاتر از جونم عزیزِ من
دوست دارم...دوست دارم
بدونِ تو میدونی میمیرم
من به هوای تو گرفتارم
تمومِ دنیای من این حرفِ
دوست دارم...دوست دارم
نرو نرو...
دوباره نشکن این شکسته رو
نزار بگیره جاتو غم نرو
که عاشقت بیاره کم نرو
بمون بمون...
به حرمتِ روزای رفتمون
نزار بیفتم از نفس بمون
منو نزار تو این قفس بمون
نرو نرو...🖤
#کامران_اسفندیاری
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و جالب بود