يکشنبه ۲۷ آبان
|
آخرین اشعار ناب رحمان مژگانپور
|
همراه تر از من نیست، ای راه نسنجیده
گمراه ترین راهی، ای دورترین مقصد
تو دورترین راهی،گمراه ترین همراه
خورشید نمیتابد،وقتی که تو را دارد
وقتی که تو را دارد، خورشید نمیتابد
مانند جهانی که گم کرده تو را در خود
گم کرده تو را در خود مانند جهانی که
در خویش فرو میرفت با دست خودش گم شد
ای رنگ فراموشی با هیچ هم آغوشی
در عشق نمیکوشی گم کرده تو را این من
میجویمت اما نه هرگز نشوی پیدا
گمگشته ی صد شهری ای عطر به پیراهن
ای نام غرور آور ای طالع بیداری
شب زنده تر از من نیست شب را به که میپوشی
محکوم دو لب فنجان با قهوه ی تلخی که
من مینگرم آن را وقتی که تو مینوشی
وقتی که تو مینوشی من مینگرم آن را
آن لحظه که بیدارم آن لحظه که میخوابی
تو محو جهانی که از خاطره ها میرفت
من اوج فراموشی هر آن که تو میتابی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.