سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        دهکده ی قِل قِله رود

        شعری از

        اعظم قارلقی

        از دفتر کودک نوع شعر ادبیات کودک

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۹ فروردين ۱۳۹۸ ۲۰:۴۲ شماره ثبت ۷۲۹۹۹
          بازدید : ۶۷۱   |    نظرات : ۱۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر اعظم قارلقی
        آخرین اشعار ناب اعظم قارلقی

        گروه سنی ج - د
         
        دهکده ی قِل قِله رود،
        یه آسمونِ آبی داشت...
        توو مزرعه، ننه پری،
                            سبزیِ خوشمزه می کاشت
        ننه پری،از یکی از شَهرای آلوده به دِه اومده بود...
        از دود و دَم فراری و
                                                از راهی دور اومده بود!
         
        عاشقِ بوی نونِ دِه، تنورِ داغ و آبِ سرد
        شُرشُرِ آبِ چشمه و هوای خوب، دار و درخت،
        پرنده ها، چَرنده ها
        صفا و زیباییِ رود...
        یه دشت و آبیِ کبود...
        *****
        ننه که روی ناخنِ دست و پاهاش،
        روی موهاش
        به تازگی، رنگِ حنایی زده بود
        صمیمی و زِبر و زرنگ،
        خیلی قشنگ
        یه قُل دوقُل بازی می کرد با بچه ها...
        حیوونا رو هر جوری بود، راضی می کرد!
         
        بعدِ نماز، می رفت حیاطِ پشتی و
                                      به مُرغا آب و دون می داد
        گاو و بُزی رو می دوشید
        مَشکه می زد، توی حیاط...
        *****
        توی خونه، هر چیزی داشت
        ماست و پنیر، دوغ و کره
                                  سرشیر و ریحون و تره...
        هر چی که داشت، یه کم از اون و برمی داشت
        به فُقرا کمک می کرد...
         
        با یادگارِ مادرش، گندم و آسیاب می کرد
        وقتی که نیم دونه می شد، 
        ظهرای پنج شنبه با اون، ترخینه دوو درست می کرد...
         
        همیشه دَم دَمای عصر، 
                     وقتی نونِ تازه می پخت
        وقتی که، بوی نونِ داغ، روستا رو یک جا بر می داشت...
        با سفره و ترخینه دوو،
        نون و کره،
        سرشیر و ریحون و تره
        اَهالیِ دهکده رو خبر می کرد...، یه مهمونی به پا می کرد...
         
        قصه می گفت برای بچه های دِه
        از تهِ دل، دعا می کرد
        خدا، خدا، خدا می کرد...
         
        دلش می خواست
        تمومِ بچه ها یه روز
        از سیاهی و دودِ شهر
        خونه های تاریک و تنگ
        شلوغی و سر و صدا، رها بشن
         
        بیان به ده، به کوچه ها، پس کوچه ها
        حیاط های بزرگ و باز
        با اردک و جوجه و غاز
        تمومِ روز، صدای گنجشکای ناز...
        آب و هوای سالم و خوب و تمیز!
        هِی بودوئَن، هِی بپرن
        برن بالا از روو درخت
        با مرغا و با خروسا،
                                     پرنده ها، چرنده ها بازی کنن
        توو صحرا و توو مزرعه، میونِ باغ
        با میوه های تازه و خوراکیای خوشمزه
        روو سنگ و خاک و ماسه ها، شادی کنن
        روو برگای تازه یواش دَس بکشن
        چشماشون و ببندن و
                        گل های ناز و بو کنن
        *****
        با هلهله، برن بالا از روی کوه، بیان پایین
         
        از روی دامنِ گُلا، از روو چمن، روو سبزه ها
        قِل بخورن روو شیبِ دشت...
        دستاشونو وا کنن و بچرخن و
                               از روو زمین، با خنده پروازی کنن...
        *****
        با کاغذِ رنگی و با قیچی و چسب و با حصیر
        فرفره های خوشگل و رنگ و وارنگ
        فوت کنن و
         فرفره رو برقصونن
        همدیگه رو با قلقلک بخندونن...
         
        بادبادک و رها کنن تا آسمون
        تا دلِ ابرای سپید
        همونجا که میشه صدای مهربونِ دنیا رو شنید...
        *****
         اَلَک دولَک  با لِی لِی و  طناب کِشی
        کُشتی و زوو،
        بند و خَرَک
        عروس خانوم، با چارقَدِ قرمزِ نو، روی الاغ...
        یه رقص و پاکوبیِ مَشت...
        با دَف و طَبل و نی و تشت...
         
        داد بکشن کنارِ کوه
        دست و پاشون رو بکنن، توو آبِ سرد و پاکِ جو
        آب بپاشن به همدیگه
        تابستونا شنا کنن، توو برکه و سراب و رودخونه ی ده
        مسابقه... مسابقه...
        *****
        ننه پری آرزو داشت،
        تا بچه ها، پشتِ دیوارای گِلی
        قایم موشَک بازی کنن 
        دنبالِ همدیگه توو باغ بگردن و دالّی کنن...
         
        بینِ دو تا، درختِ بالا و بلند
        طنابی رو ببندن و تاب بخورن
        انرژیِ بچگی رو خالی کنن...
        تا می تونن، شادی و خوشحالی کنن...
        *****
        دهکده ی قل قله رود،
        مثِ تمومِ روستا و دهکده و آبادیاس!
        جای تمومِ شادیاس!
         
        میشه که از، طراوت و تازگیاش،
        اهالی و مهر و وفاش
        لَهجه و هم حال و هواش...
        یه دنیا شعر و خاطره،
        با قصه های خوب نوشت
        توو دهکده نفس کشید،
        جونی گرفت...
        *****
        نیمه شبا
        روو پشتِ بومِ خونه ها
        به آسمون خیره شدو
        ستاره ها رو خوشه کرد...
         
        نزدیکِ صُب، وقتِ اذان
        موهای خورشید خانوم و
        تا وقتی که بیدار بشه، شونه ای کرد...!
        *****
        دهکده ی قِل قِله رود،
        یه جاییه مثِ بهشت...
         
        پُر از فراوونی و آرامش و زیبایی و کِشت
         
         
         
         
         
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۸ ۲۲:۳۶
        درود بانو
        بسیار زیبا و دلنشین بود
        دستمریزاد خندانک
        کبری یوسفی
        شنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۸ ۱۰:۴۵
        سلام بانوجان
        بسیار زیبا وقشنگ سروده اید فدای مهربانیت
        حقیر نقد کردن بلد نیستم ان شاءالله عزیزان بزرگوار
        زحمت نقد کردن را می کشن الهی خوشبخت عاقبت بخیر
        باشی آرزوی موفقیت دارم الهی درپناه خدای مهربان خندانک خندانک
        این عید بزرگ بر همگان مبارک خندانک خندانک خندانک
        م فریاد(محمدرضا زارع)
        شنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۸ ۱۰:۵۷
        درود خانم قارلقی گرامی خندانک
        آفرین به شما خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        واقعاً دستتون درد نکنه عالی بود عالی خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        روون و یکدست و دلنشین خندانک
        همین شعر به ظاهر کودکانه نشون از تسلط شما بر وزن و واژه و زبان محاوره ای داره خندانک خندانک خندانک
        تبریک میگم شما شاعر توانایی هستید خندانک
        ولی دلمونو آب کردین امروز: اون از اون شعر چای آتیشی، اینم از دهکده ی بهشتی قل قله رود خندانک
        حالا آدرسش کجاست این دهکده ی بهشتی؟ خندانک
        شاد باشید شاعربانو خندانک
        ایمان اسماعیلی( راجی )
        شنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۸ ۱۱:۱۱
        به به احسنت خیلی عالی بود بانو
        درودتان چقدر روان و دلنشین
        چقدر لطافت داشت احسنت
        بسیار عالی خیلی هم خوب
        ماشاءالله به این طبع و ظرافت
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        همایون طهماسبی (شوکران)
        شنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۸ ۱۶:۱۴
        درودتان بانو قارلقی گرامی
        بسیار زیباااااااا، دلنشین و نوستالژیک
        قلمتان جاری و سبز
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        سیاوش خسروانی(آئین)
        شنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۸ ۱۶:۵۷
        درودتان بانو
        بسیار زیباااا و دلنشین
        خندانک خندانک خندانک
        سیاوش خسروانی(آئین)
        شنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۸ ۱۶:۵۷
        خندانک خندانک خندانک
        ابراهیم هداوند
        شنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۸ ۱۷:۴۲
        درود بر شما
        خیلی زیبا بود
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        سیاوش اسفندیاری
        شنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۸ ۱۹:۴۹
        دستمریزاد بانو

        ترانه سرایی با آتیه هستید ...احسنت خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        شنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۸ ۲۰:۴۳
        درود بر شما.......... خندانک خندانک خندانک خندانک
        حمیدنوری(احمد)
        يکشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۹۸ ۱۳:۳۱
        درود بسیار زیبا بود
        دست مریزاد خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        9