« قباي كوته »
قباي كوته ما نزد حق ، چه كوتاه است
رياستي زِ ما نزد آن ، پَـر كاه است
هر آنچه ما نـشناسيم و خود نـمي دانيم
مُدللس بر آن ، بر تمامش آگاه است
رموز دانش ما ، تا حدود آدمي است
رسا به طرز ، امور گدايي و شاه است
رموز خالق و مخلوق ، بي تفاوت نيست
زِ رمز دانش خالق ،كجا كه آگاه است
هميشه ماتم دنيـا و مرگ خود داريم
همين غم شب و روزي گاه و بيگاه است
از اين حدود اگر يك قدم به پيش رويم
براي خواب وخوراك ولباس و اشياء است
تسلطي كه به دنيا ، به ما بُوَد ارزان
زبان درازي گفتن : فلاني گمراه است
اگر كه خالق ما ، حرف ما قبول كند
به طبق گفته ي ما ،جاي ما تَه چاه است
اگر به بنده ي خالق ، تو تهمتي بـزني
سزاي تهمت تو، دوزخ و گريه و آه است
خدا كه تهمت و غيبت ، حرام كرد يقين
جهنمش همه جا ، بهر ما سر راه است
به عيش وكيف جهان، ما كه آرزومنديم
مسلماً بُوَد اين قله كوه بي راه است
حسن زِ رأي و تفكر، زِ خلق مي گويي
بدان كه رأي و تفكر،زِ مرد سياه است
٭٭٭
بسیارعالی