بعداز نزدیک به یک سال دوری از سایت شعرناب ....
باز شب آمد همه را خواب برد
قافله را دزد زد اسباب برد
باز بپوشید رخ از ابر ، ماه
خلق هم از خاطره مهتاب برد
هرچه اثر بود از انسانیت
کوفت به هم جمله ی آداب برد
جام جم از گنج سیاوش ربود
گوهری از بازوی داراب برد *
هرچه غزل بود به غمخانه رفت
هرچه عسل بود به شوراب برد
هرچه به سر بود به زندان کشید
هرچه به دل بود ، به دولاب برد **
اشک زچشمان خدا شد روان
اشک خدا سیل شد و آب برد
#امیرحسین_مقدم
چهارشنبه هفتم فروردین ۹۷
ساعت ۱۸:۱۱
بداهه ای در اردبیل . روبروی بقعه شیخ صفی
پ.ن
* وقتی بهمن پسر اسفندیار ، از دنیا میرود ، دخترش همای برتخت می نشیند به شرطی که پس از تولد فرزندش تاج و تخت را به او بدهد. ازقضا کودک پسراست. همای گوهری به بازوی او می بندد و در فراتش رها می کند. گازری ( رختشوی) کودک را از آب فرات می گیرد ، گوهر از بازویش باز می کند و کودک را که از آب گرفته است ، داراب می نامد. سالها بعد داراب به واسطه همان گوهر به حق خود یعنی تاج و تخت ایران می رسد.
* دولاب : چرخ چاه. مفهوم بیت : هرکه درسر اندیشه ای داشت را به زندان فرستادند و هرچه در دلها بود را مانند چاهی که با چرخ چاه خالیش می کنند ، تخلیه کردند.
به شعر ناب خوش برگشتید
سروده زیبایی را هدیه آوردید