سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 18 ارديبهشت 1403
    29 شوال 1445
      Tuesday 7 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۱۸ ارديبهشت

        پراز نور وستاره

        شعری از

        احمد نصرتی

        از دفتر شعرناب نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۷ ۲۲:۰۲ شماره ثبت ۷۱۴۵۴
          بازدید : ۲۳۳   |    نظرات : ۱۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر احمد نصرتی

        وقتی از پنجره چشمم به افق می افتد
        -یا سبکبالی برگی در باد-
        -یا که در باغ نگاهم به بلندای درخت-
        یکنفر هست به من میگوید:
        گوش کن تا نفس باران را بشنوی در دل شبهای کویر
        وبه اندازه دریا بروی تا به فراموشی خاک
        ...و در آن لحظه دلم می گیرد
        وتنم خورشیدی است گرم وسوزنده وداغ
        و پراز نور وستاره میروم در دل باران به خدا فکر کنم...
        ۳
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۷ ۱۰:۲۱
        خندانک
        درودبرشما خندانک
        زیبابود خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        احمد نصرتی
        احمد نصرتی
        شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۷ ۲۰:۲۸
        قدم رنجه کردید بانوی واژه ها
        درود فراوان
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۷ ۱۶:۵۲
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و خوش آهنگ بود خندانک
        احمد نصرتی
        احمد نصرتی
        شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۷ ۲۰:۳۳
        چشمه مهرتان مدام ، برقرار باشید.
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدرضا بیدشکی (هیوا)
        جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۹۷ ۱۸:۱۸
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        موفق باشید.
        احمد نصرتی
        احمد نصرتی
        شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۷ ۲۰:۳۶
        درود فروان
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سعید فلاحی
        شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۷ ۰۶:۲۷
        درودتان شاعر فرهیخته

        سروده ای ناب خواندم
        سپاس از شما

        پاینده و پیروز باشید
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        احمد نصرتی
        احمد نصرتی
        شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۷ ۲۰:۴۱
        جناب فلاحی عزیز:
        ممنون از حضور سبزتان.
        نظر لطف شماست.
        تجربه میکنیم وگرنه لبریز اشتباه است شعرهایم
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        همایون طهماسبی (شوکران)
        شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۷ ۱۱:۴۶
        درودتان
        خندانک خندانک خندانک
        احمد نصرتی
        احمد نصرتی
        شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۷ ۲۰:۴۱
        مقدمتان سبز شوکران بزرگوار و عزیز
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        کبری یوسفی
        شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۷ ۲۰:۰۸
        سلام بزرگوار بسیار زیبا سروده اید
        مرحبا
        خوش آهنگ بود
        موفق باشید درپناه حق خندانک خندانک خندانک
        احمد نصرتی
        احمد نصرتی
        شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۷ ۲۱:۱۱
        قدم رنجه کردید.
        درود فراوان
        ممنون برای نگاه زیبایتان
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        همایون طهماسبی (شوکران)
        چهارشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۷ ۰۰:۵۶
        خندانک خندانک خندانک
        احمد نصرتی
        احمد نصرتی
        شنبه ۴ اسفند ۱۳۹۷ ۱۰:۱۸
        درود فراوان
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        محمدرضا آزادبخت

        د گاهی به سرم می زند شبیه زن دیوانه کوچه مان عاطفه را بخشکانم زیر نور آفتاب تا خرد شوم تا نور را ولگرد کوچه عاصی زن دیوانه کنم آری برگرد دیوانه شده از افکار کوچه گاهی خشمت آفتاب دیگر یمی شود
        ساسان نجفی(سراب)

        در همین حوالی روی صندلی کهنه ی چوبی نشسته ام اا تکیه به میز زهوار دررفته ی خیس شده از باران که بوی کاهگلی به خود گرفته اا با یک استکان چای لب سوز قند پهلو اا دلم برایت زرد شده اا گاهی سرخ و گاهیم قهوی می شود اا سینه ام تداعی خزان و پاییز در قلبم جولان می دهد اا پاییز همان فصل دوستداشتنی من و تو اا آه ه ه باز هم مثل همیشه چایم سرد شد اا سراب س ن د
        محمد رضا خوشرو (مریخ)

        شاید این غصه مرا بعد تو دیوانه کند که قرار است کسی موی تو را شانه کند
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        مرورِ لطفِ تان نَندیش ااا به جای این و آن نَندیش ااا رضای ایزدی را جو ااا که لبخند آوَری در پیش ااا بداهه ش
        محمدرضا آزادبخت

        توقعی از کسی ندارم این یاد همه باشد اگر هرچند سالها کسی نیاید اشتباهی فکر توقع به سرت نزند هرچند اشعار همه را می خوانم ولی بی توقعم

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0