مه پیکر و نازک بدن و لب شکری...
گردن عسلی... وَ گوش و غبغب شکری...
از بعدِ اذانِ صبح تا شب، نمکی
تا وقتِ سحر، از اولِ شب، شکری!
*************
تا عشوه نمودی و لوَندی کردی
یک شهر اسیرِ دردمندی کردی
این سیلِ عظیمِ آرزومندان را
ماندم که چگونه دسته بندی کردی؟!
*************
ای خطِ لبت کتیبه ی میخی... چند؟
تندیسِ تنت نمادِ تاریخی... چند؟
از "قلوه" و "دنبه" می شود "دل" بکنم
اما نه ز همچین "جگری"...! سیخی چند؟!
*************
سخت است که با خیال تنها باشی
سخت است تمامِ سال تنها باشی
سخت است که از اتاق بیرون نروی
سخت است که توی هال تنها باشی
*************
زانو به بغل گرفتم؛ آغوش نشد...
گفتم به دلم بِکن... ولی روش نشد
گفتی سرِ یک ماه فراموش شود
یک سال گذشته و ولی کوش؟ نشد!
*************
از کنجِ لبت بوسه نه و خوردن بِه
از باغِ تنت سبد سبد بُردن به
در آغوشت - اگر که قابل باشد! -
جان را به طبَق نهادن و مردن به
مهدی صادقی مود
به به
درودبرشما
مثل همیشه عالیییییییییییییییی