پنجشنبه ۶ دی
حکمت اندر حکایت شعری از شهرام عمرانی
از دفتر شعرناب نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۷ ۰۱:۲۸ شماره ثبت ۷۰۹۴۱
بازدید : ۴۴۰ | نظرات : ۱۸
|
آخرین اشعار ناب شهرام عمرانی
|
روباه و کلاغ
قصه بچگیهامان.
شنیدیم و خواندیمَش
مشق شبمان شدو
بارها نوشتیمَش
برای دادن نمره
حفظ کردن را یادمان دادند.
و معلم یادمان نداد
که آنها کنایه ای بودند!
بزرگ شدیم و گذشت.
هر بار از جنگل میگذرم
یا از راهی سبز
لابلای درختان دنبال زاغ و روباه ام
دنبال قالب پنیر!
مشکل انجاست که نکته را یادم ندادند
مقصر ذهن من نیست
راهی را میروم که انتخاب من نبود
خودم بعدها فهمیدم
روباه و زاغ کنایه از دو آدم بود
ساده لوح و چاپلوس!
راه بدون من انتخاب شده
ملکه ذهنم را دیگری ساخته
نمیتوانم درکش کنم
نمیشود ترکش کنم
بی هوا جنگل را نگاه میکنم!
ولی حکایت من هم بد نیست
حکمت اندر حکایت هم
خودش حکمتیست!
کودکی ام!. معلم راببخش
پدرو مادر را
بزرگترها را
خیلی چیزها
انتخاب تو نبود.
|
|
نقدها و نظرات
|
درود بر استاد ارجمند سپاس از حضور گرمتان در پناه حق | |
|
درود فراوان بر شما استاد سپاس لز حضورتان | |
|
با درود خدمت شما سپاس از حضورتان | |
|
با سلام خدمت جناب طهماسبی بزرگوار سپاس از حضورتان | |
|
درود بر بانوی بزرگوار سپاس از حضور گرمتان در پناه حق | |
|
درود بر استاد گرامی سپاس از حضورتان | |
|
با درود فراوان سپاس از حضور پر مهرتان در پناه حق | |
|
درود فراوان بر شما سپاس از حضور گرمتان در پناه خدا | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبا و جالب بود