سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        اعترافی سرخ

        شعری از

        مــــانی سرخابی

        از دفتر اشعار کلاسیک نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۱ ۱۳:۵۹ شماره ثبت ۶۸۷۲
          بازدید : ۸۷۳   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مــــانی سرخابی

         حاکما ، بگشا تو این زنجیرها را

        که  من از دیدن  افسانه  سیرم

        مرا بیرون بکش از  قبر   ظلمت

        که   این  وابستگیها  کرده پیرم

         

        ببین دیگر مجال گریه هم  نیست

        همه گفتند  :  تقدیرم  چنین است

        هزاران  دل ،  غم    را میپسندد

        دروغم تا حقیقت  در همین است

         

        از آن روزی که فهمیدم خطا را

        تمام    آرزوهایم   هدر   شد

        کدامین  دست  اهریمن مرا بست

        که  فکرم  با  سیاهی  همسفر  شد

         

         

        به هر جا میروم  دیوارِ  سرد است

        نگاه عاشقی !  درگیر  من  نیست!

        از آن دوران که دل بستم به هر یار

        یکی هم  شامل  تقدیر  من  نیست

         

        وکیل بند هم به رویم مشت  کوبید

        شکستم  ،  ناله کردم   از  غم  یار

        خزیدم  گوشه ای در بیخ   دیوار

        چو دیدم لاله ها   را  بر  سر  دار

         

         

        چه میدانم چه ها گفتم از این درد

        تو این بیچاره را آهسته تر زن

        من از آنان  که  میگویی  نباشم

        تو جرمم را بگو؟  با چوب تر زن

         

         

        به هر جا نارفیقان حلقه بستند

        چه ها کردم در این آشفته میدان

        چه ها گفتم  برای مرگِ   یاران

        چه میدانم  از آن  غوغایِ  باران

         

        خداوندا ، عسل خوردم  گذر کن

        تو از جرمم مجازاتی  دگر  خواه

        مرا دیگر  امانِ  زندگی  نیست

        برایم  خلوتی   آسوده تر  خواه.

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7