انجیر و زیتون .....
پس از ارتفاع سلام
امیدوارم حال همه ی شما
خوب شده باشد
و اگر جویای حال حقیر هستید
همان غریبه ی آشنا به دریا هستم .
برای اینکه بتوانم امرار معاش کنم
و نیمی از شکم گرسنه ام را سیر کنم
توقعم را داده ام ، تا آرامش بگیریم .
شغلم همان کار قبلی است
برای یک لقمه ی نان حلال
می بایست هزار کار حرام انجام دهم .
دلم برای همه ی شما ، همسایه ها
و رویا تنگ شده است .
و دیگر جایی برای شادی خانم نیست .
راستی اتاق پشتی را چه کردید ؟؟
رطوبت آنجا را گرفته بود و نیاز به آذر داشت .
در صورت مقدور
به برادرم خشکسالی معرفی اش کنید .
تا بتوانیم مواقع خستگی به دیوار آن تکیه دهیم .
از طرف من لاله و مریم و سوسن را ببوسید .
و بگوئید بعد از بانگ اناالحق بر میگردم
آن پولی را که برایتان فرستاده ام
مخصوص فریضه ی خوردن گندم است .
و همه افراد دور و نزدیک از آن سهم می برند .
از راه دور دستان شما را
با نفسهایم گرم می کنم .
نمی دانم چرا عرفان
جواب نامه هایم را نمی دهد .
هر روز یک مشت انجیر و زیتون به او بدهید .
تا انجیل را حفظ کند .
و از قرآن عقب نماند .
چند شب است که خواب بابا بزرگ را می بینم .
از درخت انار خشکیده ی بی بر
که در گوشه ی باغچه است
برایش عصایی بسازید تا بتواند
از کوه سختی ها و رنجها و دلتنگی ها بالا رود .
به او بگوئید که اگر بتوانم آشنایی پیدا کنم
برای زخم اثنی عشری اش
دنبال دوای آزاد می گردم .
هوا خیلی سرد است .
از کبوتران و گنجشکها غافل نشوید .
به جای من در بیست و هشت اسفند
یک نهال انگور عسگری
در حاشیه یا وسط باغچه بکارید
تا بتوانیم در آینده از دختر رز او
برای عرفان خواستگاری کنیم .
غصه نخورید ، نگران نباشید ، خدا بزرگ است .
بعضی ها میگویند که :
همه چیز درست خواهد شد
انشاالله .
شما را به خدای هرجایی می سپارم
زیاده عرضی نیست
که دارای طول باشد
دستبوس شما
آواز
باقر رمزی باصر
متفاوت و زیباست