يکشنبه ۲ دی
خوان کرم شعری از جواد بخشی زاده
از دفتر بغض یک شاعر نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ جمعه ۶ مهر ۱۳۹۷ ۲۲:۴۱ شماره ثبت ۶۷۸۶۷
بازدید : ۴۸۶ | نظرات : ۲
|
آخرین اشعار ناب جواد بخشی زاده
|
تا که رفتی قلم از دست من و ما افتاد
تا که رفتی یک نفر از تک و تا افتاد
تا که رفتی خاطره از خاطرمان رفت
بیت آخر از خاطر شاعرمان رفت
گل شنیدم که سخن با خار گفت
گله از دوستی با یار وفادار گفت
این چه دردیست که درد امده برسرمان
حاصل بی حوصلگی شده حاصل مان
ما گله از خلق جهان و همه عالم داریم
بر سر خوان کرم ، رخوتی دمادم داریم
یک نفر شب تا به سحر زمزمه اش یارب
یک نفر مست ، نردبان دلش رفته ست تا رب
پرده بر صحنه این هستی بکشید
نردبان از زیر پای هر مستی نکشید
شاید او با خدای خود سر و سری دارد
در خفا و خلوت خود دل پر مهری دارد
شاید آنکس که پینه بسته بر پیشانی او
او همانست که خدا رنجد از نادانی او
چشم باز کنید صورت خوش نیست مشروط
سیرت خوش چه خوش است با رخی فرتوت
دستی که به دعا بر بلندای جهان برخیزد
یا همان دست به دیوار ریا ، جانماز آویزد
ارزنی هیچ نیارزد به دستی که ببخشد
و از آن مال تهیدستی خود ، باز ببخشد
هر کسی میبخشد از اندوخته ی خود به فقیر
یک نفر در دل شب وآن دگر با ریا و با تزویر
شانه هامان همه ساییده شد از پی هیچ دویدن
ساقه هامان تنومند و مشغول به ریشه جویدن
دست دراز بود که متاعی در کف او بگذاریم
ما خود آن محتاج و در این دهر چه بسیاریم
#بغض_یک_شاعر
#جوادبخشی_زاده
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبا بود