يکشنبه ۲۷ آبان
آن شب شعری از حسن خزائی (دربدر)
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۷ فروردين ۱۳۹۷ ۱۷:۵۳ شماره ثبت ۶۴۵۰۳
بازدید : ۴۹۸ | نظرات : ۱۱
|
دفاتر شعر حسن خزائی (دربدر)
آخرین اشعار ناب حسن خزائی (دربدر)
|
دل را به ساقی آشنا کردم من آنشب
با ماه میخانه دعا کردم من آنشب
در خلوت خود با نگار مِی فروشان
او را به نام خود صدا کردم من آنشب
تا اینکه از لعل لبش گلبوسه چینم
او را ز میخواران جدا کردم من آنشب
از شوق شیرینی لبهای نگارم
بزمی به شکرانه به پا کردم من آنشب
از خار هم کمتر اگرچه بودم امّا
خود را به جای لاله جا کردم من آنشب
خود نیز از حالات خود مبهوت بودم
آخر نمی دانی چها کردم من آنشب
در حالت غش روی خاک افتاده بودم
درک کمی از ماجرا کردم من آنشب
با گریه های بی ریا و بی حد خویش
بزم رفیقان را عزا کردم من آنشب
آنقدر از صهبای ساقی مست بودم
مغرب نیت جای عشا کردم من آنشب
از فرط مستی از سر پا چون فتادم
خم را برای خود عصا کردم من آنشب
از آنچه ساقی بر من دیوانه بخشید
بر یک یک مستان عطا کردم من آنشب
جای تمامی شما خالی رفیقان
با عشق میخواران صفا کردم من آنشب
عشق شه میخانه را با گریه هایم
در سینه ی تنگم بقا کردم من آنشب
این سینه را با شادمانی در ره او
آماده ی رنج و بلا کردم من آنشب
خشت و گِل خود را دوباره سفت کردم
این خانه را از نو بنا کردم من آنشب
شیرین ترین می را به اذن دلبر خود
در حالت مستی سوا کردم من آنشب
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
عارفانه و زیبا ست