شنبه ۳ آذر
|
دفاتر شعر کوروش فلاح نژاد (رِند)
آخرین اشعار ناب کوروش فلاح نژاد (رِند)
|
میدانم که بیداری
ای ساغر شکسته
که دیگر مستی با تو
نمی ارزید به هدر رفتن شراب ها
خود را شکستی
تا مِی نزنم به افتخار زندگی
و دست نبرم
به شکستن بی پروای نقاب ها
در پیچ آن جاده
ترا جا گذاشتم
با زنجیر های دوست داشتنی ات
و دردهای خودخواسته
مستانه گریختم
از پلشتیهای آن جان آلوده
از فاضلابها
هر ثانیه دورتر
هر لحظه فرو ریخته تر
شبیه غبار روی لباس
تکاندم جان مستم را
چه تکاندنی ؟
کوهنوردی لب پرتگاه شدم
در بوران های مرگ
با کوله باری از ترس و مسخ شده گی
روبروی سیلابها
ماندم
چه ماندنی ؟
میدانم که میدانی
چندین بار
به گذشته برگشتم
آنجا که دیر هنگامی
هنوز اثر خونابه های وحشتم بود
و بی انتها بودند عذاب ها
برگشتم اما
بادبادکی در دست کودکی بودم
از بالا به آن جاده
و آن پیچ
و شکستنت
نگاه کردم
میدانم که میخوانی
در آن برزخ دلهُره بمان
در نکبت نحس تکراری
در زندگی طُفیلی وار
میان زردآبها
در نقش لنگه کفشی برای بیابان زدگان
و عبرتی برای رهگذران
بمان
و به حقارتت
به له له زدن های گدا گونه یِ روانت
به قلاده و قفست
و آلودگی لزجِ زندگی ات
افتخار کن !
کوروش_فلاح_نژاد / فروردین ۹۷
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبا بود