هق هق دیوانه ها
بیا
بیا
می خواهم تو را به کوچه ی
دیوانه های لبخند ببرم .
آنجائیکه دیوانه هایش
به کسی آزار نمی رسانند .
آنجائیکه جمع دیوانگانش
برای هوشیاران دعا می کنند .
آنجائیکه مهربانی و لطافت و ناز
برای نیاز به هم آمیخته اند .
آنجائیکه همه نفس ها را
در سینه حبس می کنند
تا نای خفتگان دردمند و آسیب
جامعه ی مدنی
از خواب انزوا برنخیزند .
آنجائیکه دستان نیایش
به سوی خداوند
ملتمسانه می گریند .
آنجائیکه دیوانگان
از هوشیاران شکایتی ندارند .
آنجائیکه تخیل و توهم
هوشیاری را به تمسخر نمی گیرد .
آنجائیکه ناله و هق هق
معنادار می شود .
بیا می خواهم تو را
جایی ببرم که در بستر تنهایی
همه به کابوس گریه های خنده دار
گرفتارند .
آنجائیکه همه ی دیوانگان
بوسه بر دستان واقعیت و حقیقت
پینه بسته ی پدرانشان می زنند .
آنجائیکه معروف است به پیچ
کوچه ی دیوانه ها .
آنجائیکه از پشت میله ی پنجره ها
دست ها در حال لرزش بای بای است .
آنجائیکه به دنبال تو می دوند
و از تو تمنای سیگار دارند .
آنجائیکه نیمه های شب دیوانگانش
پنهانی به دعای باران می روند .
آنجائیکه مهربانی و محبت و صفا
سیم خارداری ندارند .
آنجائیکه جای
حیله و نیرنگ و تزویر و ریا نیست .
من از کوچه ی دیوانه ها آمده ام .
من دیریست از میانبرغزلهای چهار پاره
به کوچه ی دیوانه ها رسیده ام .
من مفسر دیوان
صد غزل از
کوچه دیوانه ها هستم .
باقر رمزی باصر
زیبا سروده اید