1.
باید بسوزم.
2.
3.
تو هنوزم بر لبانم تشنه ای.
4.
حسرت باران
نشدم اشک ولی اشک به دامان دارم
سینه ای سوخته از حسرت باران دارم
نشدم یار ولی یار فراوان دارم
که دلی سوخته از یار فراوان دارم
آتشم در دل سرسبز خودم جا دارم
آتش مهر تو در سینه ی پنهان دارم
من بهارم که خزانی نبرد پایانم
من به دستان تو امید بهاران دارم
من هوایی تر از اندیشه ی بارانم نیست
من هوایی به هوای دل یاران دارم
نشدم درد ولی درد تو درمان دارم
بر لب آهی و به دل حسرت و حرمان دارم.
سمیراعزیزی
27/11/1396
5.
این خاک دیگر بوی تن من نمی دهد
من آن را با خون دلم شسته ام.
سمیراعزیزی
7/12/1396
6.
زمین خشکیده از باران چشمم
کدامین دل مرا نادیده تر خواست.
سمیراعزیزی
6/12/1396
7.
دل آینه ای ست بی تلالو
در صورت توست نقش دنیا.
سمیراعزیزی
15/12/1396
8.
دل کمتر از آن است که دلدار شود
زنهار در این سینه کسی خار شود.
سمیراعزیزی
14/12/1396
9.
اینجا هزاران سال اگر دریا نباشی مرده ای
تو چشمه ای دریایی و در این بیابان خفته ای.
سمیراعزیزی
6/12/1396
10.
شبان بی روزن چشمم نروید
شبی را دور با من آشنا باش.
سمیراعزیزی
21/11/1396
11.
شب را به ستاره می فروشم
بی هم نفسم که سایه ای نیست.
21/11/1396
سمیراعزیزی
12.
شعر چه گناهی دارد
کویر من تشنه ی تنهایی ست
که نمی رویاند
که نمی گریاند
که نمی خنداند
که نمی جویی تو
که نمی رویی تو
و نمی رویم من
و نمی رویی تو
و نمی بویی تو
و نمی بویم من
که نمی گویی تو
و نمی گویم من؟؟؟
سمیراعزیزی
21/11/1396
13.
ما به نمک های تو غیر از نمک
مست شدیم از همه نان و نمک
ما به نمک های تو شور از نمک
کاش بباری همه جا نم نمک.
سمیراعزیزی
21/11/1396
14.
نرسیده به خواب هایم
خاکم را از یاد می برد
سرزمینی به نام آزادی..
سمیراعزیزی
2/12/1396
15.
از بیکرانه ی دل ناگه به من رسیدی
ای کاش دیده بودی این بی کرانه را دل.
سمیراعزیزی
2/12/1396
16.
بزن آتش به خاکستر عقیمم
من آن شیطان از دنیا رجیمم
بزن آتش به آتش خانه ی دل
به خاکستر مکن دل را لعیمم.
سمیراعزیزی
22/12/1396
همگی زیبا بود ند
جسارتا خوانش همزمان سروده های متعدد فرصت تفکر را از مخاطب سلب میکند