دل نوشته ای از روزگار کودکی تا به حال و رهایی از چنگال اعتیاد
این چنین.......
یادش به خیر ،،بچّگی پُر خون بودم
اهل نماز و دین و ایمون بودم
راهم از هر چیز بدی سوا بود
رنگ و بوی خدا چه آشنا بود
جور و جفا تو زندگیم جا نداشت
حضرت حق منو تنها نمیذاشت
اذان میگفتن دل من آب میشد
تنگ غروب مامان چه بی تاب میشد
رو سجاده می رفت به عالم غیب
کمیل و نُدبه و کتاب دَستغیب
تو کوچه ها حلوای نذری مُد بود
امامزاده مثل کوه اُحُد بود
بابام چقدر جوون و سردماغ بود
شادی توی زندگیمون قُرُق بود
سبزی رو از باغچه درو میکردیم
شلوار پاره رو رفو میکردیم
خلاف نبود،خطا نبود،صفا بود
رنگ نداشت زندگیمون،جلا بود
موش میگرفت گربه برای خدا
میش و پلنگ نبودن از هم جدا
تا که یه روز یه ابر سرد و تیره
عربده زد ،می خواست علی بمیره
.............
چند ساله رفته از یادم آسمون
لعنت خدا بر دل سیاه شیطون
چند ساله بُردم از نظر مادرم
هر چی تو دنیا خاکه توی سرم
یواش یواش بابا شُدش غریبه
آخ چقدر دنیا عجیب غریبه
آخ که چه شبها دل من پاره شد
گفتم خدایا دلم آواره شد
یواش یواش رفت ز یادم وفا
شدم از عشق ایزدی من جدا
کیف و کتاب و روزای مدرسه
یه دفه چی شد،تباهی و وسوسه
موسقی و معرفت و ادب مرد
قناری کنج قفس به تب مرد
شرافت و رحم درون من مرد
یه چشم بهم زدن مواد منو خورد
آبجی دیگه نشد برام همزبون
لعنت خدا بر دل سیاه شیطون
داداش کوچیکم یه دفه بزرگ شد
اونم اسیر این مرض سِتُرگ شد
پا شو گذاشت جای پای داداشش
نفرین به این داداش بی مرامش
کوروش همون بچه بی دست و پا
مواد زد و شد از شقایق جدا
رفت روزای شوکت و شور و حال
قسمتمون یه دنیای تیر و تار
رفت ز یادمون روزای بهار
بَرّه بودیم یه دفه شدیم گرگ هار
نشئگی و نگاریِ فراوون
لعنت خدا بر دل سیاه شیطون
........................
نارفیقای رنگارنگی داشتم
زندگیمو پای اونا گذاشتم
فکر میکردم با بدی بزرگم
دنیا مث ماهی و من نهنگم
زندگی شد برای من یه زندون
لعنت خدا بر دل سیاه شیطون
بابام می گفت جوون نازنینم
من بیشتر از تو روی این زمینم
دوست یعنی پول و سواد و آبرو
زندگی یعنی تجربه ،،هیاهو
مواد یعنی غول چراغ جادو
یه آرزو کن مرگ مثال یابو
چهره من گشت زار و پریشون
لعنت خدا بر دل سیاه شیطون
...............
اعتماد به نفس آهنینم
شد عرق سردِ روی جبینم
استخونام تکیده شد مهربون
فتادم از پای و شدم بی زبون
چه قدر زشتی و حیا نکردن
چه قدر با دنیا وفا نکردن
چه قدر توی نشئگی قول دادن
صبح که میشد جنازه رو هول دادن
چه قدر ذِلَّت،،،چه هوا مَذِلَّت
عمر گرانمایه فدای لذت
چرا من علی باید خر بشم
پس کی میخوام پاک و مُطَّهَربشم
چه قدر ناز این و اون کشیدن
تا به کجا به یک سوراخ دویدن
چه قدر مستی مواد لذیذه
تو جام فکر تو هوس میریزه
گُلای رازقی شکست تو گلدون
لعنت خدا بر دل سیاه شیطون
..............
چه روزای راحت و قشنگی داشتیم
شبا سر و آروم رو بالش میذاشتیم
یه کف دست نون و چراغ خونه
یه دنیا معرفت ،،یه دنیا پونه
نفت و تلمبه و حیاط خونه
زمستونا موسم شب چرونه
همگی به سیر گشت تو عید نوروز
یادش به خیر شیرینی و حاجی فیروز
دنیای بابام شده بود اداره
پرونده و شبهای بی ستاره
می نالید از رییس بی سوادش
کسی نبود تا برسه به دادش
با همه مشکلات بازم میخندید
جز بد دوران دیگه هیچی ندید
مرگ منو دید و شدش هراسون
لعنت خدا بر دل سیاه شیطون
یاد کنیم یه دوست نازنینو
مادر ناباورِ مهجبینو
یه روز سر سفره رُخِش ژاله شد
روزگارش از دست من ناله شد
رفت تا که هرگز نبینه منو زار
گفت علی با غصه تنهام بذار
برو که دلم شکست و بد صدا کرد
جوونیم و وقف تو نابجا کرد
خودم و زدم به آب و آتیش و خاک
تا بشی تو سر به راه و چالاک
ما رو ببین چی فکر میکردیم ،چی شد
علی کوچولوم اسیر بدبختی شد
برو که الهی عاقبت به شَر شی
کلاف سردرگم و در به در شی
دندون کرم خورده ای تو ای پسر
نمیخوام این دنیای پر دردسر
ضایع شدم تو جمع دوست و دشمن
ضایع بشی تو دنیا مانند من
یادش به خیر نوازش مادری
نباشه به خدا قسم معطلی
.................
طالع نحس من یه روز تکون خورد
یه مدتی بدی تو زندگیم مرد
عاشقی و زندگی و جدایی
چه زود گذشت لحظه ی آشنایی
چه زود گذشت زمزمه زندگی
لحظه های ضیافت و بندگی
چه زود گذشت شبای عشق و لَختی
فرا رسید روزای تیره بختی
خماری و سردی و درد دندون
لعنت خدا بر دل سیاه شیطون
.......................
زخم شده چهره و قلب خونم
آه ای خدا میخوام برات بخونم
استخونام اسیر درد تَرکه
اینجا میگن زندگی طبل مرگه
انواع و اقسام مواد ده تومن
فندک آتشین ببر پنج تومن
کاغذ لوله میسازم فراوون
زندگیمو دادم به دست طاعون
خوب و بد دنیا دیگه مهم نیست
همه میدونستید که علی رفتنی ست
مرگ می بارید رو سرم چو بارون
لعنت خدا بر دل سیاه شیطون
....................
یه روز زنم گفت دیگه حیرون شده
دلش از این نامردمی خون
شده
گفت برو زندگی بازیچه نیست
جوجه دارم اما توی لونه نیست
گفت برو ننگ تو عالم گیره
قهر خدا دامنتو میگیره
گفت که برو بمیر اگه تو مردی
آبروی خدا رو هم تو بردی
گفت برو بمیر که غُصِّه کم نیست
خیلی چیزا گفت که حالا یادم نیست
پیر شدم ،خوار و اسیر و داغون
لعنت خدا بر دل سیاه شیطون
....................
زُل زدم از خاک دَنی به افلاک
ستاره ای رَمید،سخت و چالاک
آرزو کردم یا که آدم بشم
یا که به کُلّی از زمین کنده شم
دستی کشید خدا روی شونه هام
فقط بگم معجزه شد یک کلام
گفت:نبینم دیگه به کسی رو کنی
دیگه نبینم به نکبتی خو کنی
بلند شو واستا روی زانوت جوون
رها شو از قفل و کلید و زندون
بزن به پا لذت افیون و سنگ
ببر ز یاد اون روزای سخت و ننگ
کی گفته هر لَبی که خورد به وافور
فقط باید شُسته بشه به کافور
نقش من خدا چیه این وسط
رُخصت بخواه تا که بباره فرصت
از ته اون تاریکی زندگی
یه سوسویی ،اومد به تابندگی
دوباره شدم علی شاد و خندون
لعنت خدا بر دل سیاه شیطون
تمنا میکنم به دلیل عهدی که با نیروی برتر دارم تا آخر دنیا هرکس این درد نوشته رو هر بار خواند پنج ثانیه در برابر عظمت پروردگار سکوت نماید ...در برابر همان نیروی عاشق بی پایانی که مرا از میانه راه قبرستان بازگردانید و چنان شگفتی اعجازش بر من دون،،،مقدس آمد که پس از سالها تحمل درد و رنچ به جا مانده از آن دوران سیاه به حد یک داروی ساده هم اجازه ورود هیچ مسکن و مخدری به بدنم ندادم اگر این اتفاق اعجاز نیروی برتر است چند ثانیه سکوت اختیار نمایید ......خاک پای شما سرزمین زندگی من است
با سپاس بیکران..................علی احمدی.......حادثه
خدابزرگه
درود بر همت والای شما
وَ اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسری
سلامت باشید و سرافراز درسایه سار لطف یکتا ایزد متعال