غروب شد ز مسیحا خبری نیست هنوز
ز آشنای غریبم اثری نیست هنوز
کجاست آن که نیمه شب به کوچه ها بزند؟
یتیم ها گرسنه و پدری نیست هنوز
صدای ناله پشت در،برای تو مادر
مثال او،به جز او،خم،کمری نیست هنوز
امیر لشکر حق یکه بر زمین افتاد
برای یاری او هیچ بشری نیست هنوز؟
دو دست ماه بریدند و پشت ابر چو رفت
در آسمان خیالم قمری نیست هنوز
ببین که در به در کوچه های هر شهرم
پی تو بوده ام ،از تو اثری نیست هنوز
امید داشتم این شب ،سحر شود امّا
هنوز هم که هنوز است سحری نیست هنوز
اگرچه پشت تو هستیم ولی مواظب باش
که راه تو،راه بی خطری نیست هنوز
نکند در بزند،نشنویم و وا نکنیم
همگی پشت در و پشت دری نیست هنوز
کلید قفل دلم دست توست،بازش کن
که من اسیرم و جز این،دری نیست هنوز
حدیث عشق نفهمد کسی که عاشق نیست
غریب و دربه دری،دربه دری نیست هنوز
به انتظار نظر ها برای آمدنی
به راه خیره و گریان نظری نیست هنوز
و چشم های خیس ما مگر برای تو نیست؟
نیامدی،ندیده ای ثمری نیست هنوز؟
شمیم نرگسی و آن نوای داوودی
و روی ماه؛وقت جلوه گری نیست هنوز ؟
تو پشت پرده ای اما میان ما هستی
و غافلیم ز تو و پرده دری نیست هنوز
حدیث دربه دری را به که گویم؟جز تو
انیس و یار و یاور دگری نیست هنوز
و در رسالت غمنامه ام مراد تویی
همان عزیز که پذیراش گذری نیست هنوز
تمام سختی این راه عاشقت شدن است
همان گذار که درآن رهگذری نیست هنوز
چه دیده ها که بدیدند ولی نفهمیدند
به حرف هست،به دل،منتظری نیست هنوز
هزار سال گذشت و تو را ندید کسی
و باز هم خبر آمد،خبری نیست هنوز
رسیدنم به عشق و باور پریدنم است
به غیر تو پرِ پرواز،پری نیست هنوز
درو برشما