جمعه ۲ آذر
در زهرمارخانه مغزم شعری از رامین جهانگیرزاده
از دفتر معجون کلاغ نوع شعر آزاد
ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۹ دی ۱۳۹۶ ۲۳:۵۴ شماره ثبت ۶۲۳۲۵
بازدید : ۱۲۸۴ | نظرات : ۱۳
|
دفاتر شعر رامین جهانگیرزاده
آخرین اشعار ناب رامین جهانگیرزاده
|
در زهرمارخانه مغزم
در زهرمارخانه مغزم
سلولهای خاکستری
مرا به تنهایی بی نهایت می کشند
تصویر تو فریادی ست رنج آور
که تمامی دردهای جهان را
در چشمم می ریزد
انگار این بدن در این تن
قبری ست
که مرا در خود جای داده است
به سینه ام می نگرم
سرم سنگ قبر
که سایه های شوم زردش
بر روی تپش قلبم افتاده
تو هیچ وقت نمی فهمی
و نخواهی فهمید
که فهم من دچار تو شده است
من مرده ام
و چشمانم مرده شورهای دو قلویی هستند
که به هنگام مردنم
مرا در خود غسل می دهند.
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
عالی ست مرحبا به شیوه ی پست مدرن
نیز
یاد کافکا در مسخ و هدایت در بوف کور افتادم
موفق باشید